کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فُجَّارِ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فُجَّارِ
فرهنگ واژگان قرآن
گنهکاران پرده در - کافران هتاک(کلمه تفجير به معناي آن است که آب آنقدر زياد شود كه سد و مانع جلو خود را بشكند و گناه را هم اگر فجور ميگويند ، براي اين است که گناهکار ، پرده حيا را پاره ميکند ، و از صراط مستقيم خارج گشته ، به بسياري از گناهان مبتلا مي...
-
واژههای مشابه
-
فجار
لغتنامه دهخدا
فجار. [ ف َ رِ ] (ع اِمص ) زناکاری . اسم است فجور را. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || (ص ) زن را نیز بدین کلمه خوانند، یعنی ای فاجرة، و این معدول فاجرة است و فقط در حالت ندا به کار رود. (اقرب الموارد).
-
فجار
لغتنامه دهخدا
فجار. [ ف ِ ] (ع اِ) راهها. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (مص ) مصدر فاجَرَ. (اقرب الموارد). از باب مفاعلت است . || ایام الفجار؛ چهار روز است در ماههای حرام . (منتهی الارب ). روزی است عرب را به عکاظ که در آن فساد کنند و هر حرامی را بر خود حلال شم...
-
فجار
لغتنامه دهخدا
فجار. [ ف ُج ْ جا ] (ع ص ، اِ) ج ِ فاجر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). بدکاران : تا معاندت فجار و تمرد کفار ظاهر گشت . (کلیله و دمنه ).
-
فجار
فرهنگ فارسی معین
(فُ جّ) [ ع . ] (ص .) جِ فاجر.
-
فجار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: فُجّار، جمعِ فاجر] [قدیمی] fojjār = فاجر
-
واژههای همآوا
-
فجار
لغتنامه دهخدا
فجار. [ ف َ رِ ] (ع اِمص ) زناکاری . اسم است فجور را. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || (ص ) زن را نیز بدین کلمه خوانند، یعنی ای فاجرة، و این معدول فاجرة است و فقط در حالت ندا به کار رود. (اقرب الموارد).
-
فجار
لغتنامه دهخدا
فجار. [ ف ِ ] (ع اِ) راهها. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (مص ) مصدر فاجَرَ. (اقرب الموارد). از باب مفاعلت است . || ایام الفجار؛ چهار روز است در ماههای حرام . (منتهی الارب ). روزی است عرب را به عکاظ که در آن فساد کنند و هر حرامی را بر خود حلال شم...
-
فجار
لغتنامه دهخدا
فجار. [ ف ُج ْ جا ] (ع ص ، اِ) ج ِ فاجر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). بدکاران : تا معاندت فجار و تمرد کفار ظاهر گشت . (کلیله و دمنه ).
-
فجار
فرهنگ فارسی معین
(فُ جّ) [ ع . ] (ص .) جِ فاجر.
-
فجار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: فُجّار، جمعِ فاجر] [قدیمی] fojjār = فاجر
-
جستوجو در متن
-
نخلة
لغتنامه دهخدا
نخلة. [ ن َ ل َ ] (اِخ ) (یوم الَ ...) روزی [ جنگی ] از روزهای فجار است ، و فجار جایگاهی است میان مکه و طایف . (از مجمعالامثال میدانی ).