کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فُجوْر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
لواط
واژگان مترادف و متضاد
امردبازی، شاهدبازی، غلامبارگی، فجور، فسق، لواطه
-
فحشا
واژگان مترادف و متضاد
۱. زنا ۲. معصیت ۳. زشتکاری، فجور، فسق
-
فسق
واژگان مترادف و متضاد
آلودگی، تبهکاری، زنا، زناکاری، فجور، فساد، لواط، ناپاکی
-
آلایش
واژگان مترادف و متضاد
۱. ذمیمه، فجور، فسق، ناپاکی ۲. آلودگی، آمیختگی، غلوغش
-
فرت
لغتنامه دهخدا
فرت .[ ف َ ] (ع مص ) فجور و بدکاری . (از اقرب الموارد).
-
منطوف
لغتنامه دهخدا
منطوف . [ م َ ] (ع ص ) متهم کرده شده به فجور و عیب آلوده . (ناظم الاطباء).
-
عهار
لغتنامه دهخدا
عهار. [ ع ِ ] (ع مص )فسوس و فجور نمودن با زن و زنا کردن با وی . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). بنزد زن آمدن جهت فجور. (از اقرب الموارد). || پیرو بدی شدن ، و دزدیدن . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ).
-
عهارة
لغتنامه دهخدا
عهارة. [ ع َ رَ ] (ع مص ) بنزد زن آمدن در شب جهت زنا و فجور. (ناظم الاطباء). به فجور نزد زن آمدن . (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). عِهار. عَهر. رجوع به عهار و عهر شود.
-
عهر
لغتنامه دهخدا
عهر. [ ع ِ ] (ع اِ) زنا. (منتهی الارب ) (آنندراج ). زنا و فجور. (ناظم الاطباء).
-
کشود
لغتنامه دهخدا
کشود. [ ک َش ْ وَ ] (اِ) فجور است و آن انتهای زور قوت شهوانیه ٔ قبیحه و ارتکاب در امور فواحش است . (برهان ) (ناظم الاطباء).
-
ناپاکی
واژگان مترادف و متضاد
۱. بیعفتی، پلیدی، فجور، فسق، نانجیبی ۲. آلودگی، غش ۳. چرکینی، دناست ۴. احتلام، جنابت ≠ پاکی
-
بیناموسی
واژگان مترادف و متضاد
۱. بیعصمتی، بیعفتی ≠ پاکدامنی، عفت ۲. بیآبرویی، بیشرافتی، بیشرفی ۳. فسق و فجور
-
فاتن
فرهنگ فارسی معین
(تِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - فتنه انگیزنده . 2 - کسی که ارادة فجور با زنان کند. 3 - گمراه کننده . 4 - شیطان .
-
سیه نامگی
لغتنامه دهخدا
سیه نامگی . [ ی َه ْ م َ / م ِ ] (حامص مرکب ) طمع و بدکرداری . فسق و فجور. (ناظم الاطباء).
-
بدمعاشی
لغتنامه دهخدا
بدمعاشی . [ ب َ م َ ] (حامص مرکب ) بدگذرانی و بدوضعی . || شرارت و فسق و فجور. (ناظم الاطباء).