کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فَلَقِ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فَلَقِ
فرهنگ واژگان قرآن
سپيده دم (کلمه فلق - به فتحه اول و سکون دوم - به معناي شکافتن و جدا کردن است ، و اين کلمه در صورتي که با دو فتحه باشد صفت مشبههاي به معناي مفعول خواهد بود ، يعني شكافته شده . غالبا اين کلمه بر هنگام صبح اطلاق ميشود ، و فلق يعني آن لحظهاي که نور گريبا...
-
واژههای مشابه
-
فلق
واژگان مترادف و متضاد
۱. بامداد، پگاه، سپیدهدم، سحر، شفق، صبح، صبحگاه، صبحگاهان، فجر ۲. شکافتگی ۳. شامگاه، لیل
-
فلق
فرهنگ فارسی معین
(فَ لْ) [ ع . ] 1 - (مص م .) شکافتن ، شکاف دادن . 2 - (اِ.) شکاف .
-
فلق
فرهنگ فارسی معین
(فَ لَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - سپیده دم . 2 - زمین پستِ بین دو پشته . 3 - شکاف کوه .
-
فلق
لغتنامه دهخدا
فلق . [ ف َ ](ع اِ) شکاف دهن . (منتهی الارب ). شکاف . ج ، فلوق : ضربه علی فلق رأسه ؛ یعنی بر مفرق و وسط سر او زد. (اقرب الموارد). || بلا و سختی . رجوع به فِلْق شود. || (مص ) شکافتن چیزی را. (منتهی الارب ). شکافتن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی )...
-
فلق
لغتنامه دهخدا
فلق . [ ف َ ل َ ] (اِخ ) نام سوره ٔ صدوسیزدهم قرآن کریم که با آیه ٔ «قل اعوذ برب الفلق » آغاز شود و یکی از معوذتین است . (یادداشت مؤلف ). پیش از سوره ٔ الناس و بعد از سوره ٔ اخلاص .
-
فلق
لغتنامه دهخدا
فلق . [ ف َ ل َ ] (ع اِ) هرچه شکافته شود، از روشنی بامداد یا سپیدی آخر شب که سرخی آفتاب است . || تمامه ٔ آفرینش . || زمین پست میان دو پشته . ج ، فلقان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || جای فراخ . (منتهی الارب ). || زمین مطمئن میان دو پشته ، و گف...
-
فلق
لغتنامه دهخدا
فلق . [ ف ِ ] (ع اِ) بلا و سختی . (منتهی الارب ). داهیه . (اقرب الموارد). || کار شگفت . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || شکاف دهان . (منتهی الارب ). || چوب و شاخ که آن را دونیم نمایند جهت کمان ، پس هر نیمه اش فلق باشد. || کمانی که از نیمه ٔ شاخ و چو...
-
فلق
لغتنامه دهخدا
فلق . [ ف ُ ل َ ] (ع اِ) بلا و سختی . (منتهی الارب ). گویند: جاء بعلق فلق . (از اقرب الموارد).
-
فلق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] falaq ۱. سپیدۀ صبح.۲. صدوسیزدهمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۵ آیه؛ قُل ٲعوذُ.
-
واژههای همآوا
-
فلق
واژگان مترادف و متضاد
۱. بامداد، پگاه، سپیدهدم، سحر، شفق، صبح، صبحگاه، صبحگاهان، فجر ۲. شکافتگی ۳. شامگاه، لیل
-
فلق
فرهنگ فارسی معین
(فَ لْ) [ ع . ] 1 - (مص م .) شکافتن ، شکاف دادن . 2 - (اِ.) شکاف .
-
فلق
فرهنگ فارسی معین
(فَ لَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - سپیده دم . 2 - زمین پستِ بین دو پشته . 3 - شکاف کوه .