کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فَشنگ،پَشنگ،پشنگه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فَشنگ،پَشنگ،پشنگه
لهجه و گویش تهرانی
ترشح آب و مایع،شِتَک
-
واژههای مشابه
-
پَشَنگ، پشنگه
لهجه و گویش تهرانی
ترشح، پشنگه،با دست آب پاشیدن
-
پشنگه
فرهنگ فارسی معین
(پَ شَ گِ) (اِ.) قطره ، چکه .
-
پشنگه
واژهنامه آزاد
پاشیدن آب به طور مثال وقتی ماشینی در آب رد شود و قطرات آب را به ما بپاشد می گوییم پشنگه شدیم
-
پشنگه
واژهنامه آزاد
پاشیدن مایعات به اطراف، ترشح با فشار ،مثل زمانی که سنگ در آب می افتد
-
فشنگ
واژگان مترادف و متضاد
تیر، گلوله
-
فشنگ
فرهنگ فارسی معین
(فَ یا فِ شَ) [ معر. ] (اِ.) لولة فلزی کوتاه حاوی باروت ، چاشنی و گلوله .
-
فشنگ
لغتنامه دهخدا
فشنگ . [ ف َ ش َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان رودبار بخش معلم کلایه ٔ شهرستان قزوین ، دارای 236 تن سکنه . محصول عمده اش غله ، فندق ، زغال اخته ، عسل و لبنیات است . آب آن از خارارود تأمین میشود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
-
فشنگ
لغتنامه دهخدا
فشنگ . [ ف ِ ش َ ] (اِ) لوله ای کوتاه فلزی یا مقوایی که در آن باروت تعبیه شده و برای تیراندازی با اسلحه ٔ گرم (تفنگ ، انواع تپانچه ) به کار رود. (فرهنگ فارسی معین ). گلوله های تفنگ و جز آن که باروت و چاشنی در بن دارد و با زخم شیطانک مشتعل شده از دهان...
-
فشنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) fešang استوانۀ کوچکی حاوی باروت و گلوله که توسط اسلحههای آتشی، مانند تفنگ یا تپانچه پرتاب میشود.
-
پشنگ
فرهنگ فارسی معین
(پَ شَ) (اِ.) 1 - زنبه ، تخته ای با چهار دسته که با آن خشت و گل و امثال آن را جا به جا می کنند. 2 - اهرم . 3 - تیشه .
-
پشنگ
لغتنامه دهخدا
پشنگ . [ پ َ ش َ ] (اِخ ) (اتابک شمس الدین ...) نام پسر ملک سلغر شاه بن اتابک احمدبن اتابک یوسفشاه بن اتابک شمس الدین الب ارغون بن اتابک هزاراسف بن ابوطاهربن محمدبن علی بن ابوالحسن فضلوئی عم زاده و داماداتابک نورالورد پسر سلیمان شاه بن اتابک احمد. از...
-
پشنگ
لغتنامه دهخدا
پشنگ . [ پ َ ش َ ] (اِخ ) برادرزاده ٔ فریدون و پدر منوچهر و شوهر ماه آفرید دختر فریدون .
-
پشنگ
لغتنامه دهخدا
پشنگ . [ پ َ ش َ ] (اِخ ) قلعه ای است بحوالی قندهار. (فرهنگ رشیدی ).