کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فَرش و آفتابه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فَرش و آفتابه
فرهنگ گنجواژه
اسباب زندگی.
-
واژههای مشابه
-
فرش
واژگان مترادف و متضاد
بساط، زیرانداز، زیلو، قالی، گلیم، مفرش
-
فرش
لغتنامه دهخدا
فرش . [ ف ُ رُ ] (ع اِ) ج ِ فراش . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به فراش شود.
-
فرش
فرهنگ فارسی معین
(فُ) (اِ.) شیری که از حیوان نوزاییده دوشند؛ آغوز، فله ، فرشه نیز گویند.
-
فرش
فرهنگ فارسی معین
(فُ رُ) [ ع . ] (اِ.) جِ فراش .
-
فرش
فرهنگ فارسی معین
(فَ رْ) [ ع . ] (اِ.) 1 - هر چیز گستردنی . 2 - قالی .
-
فرش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] farš ۱. قالی.۲. هرچیز گستردنی.۳. [مقابلِ عرش] [قدیمی، مجاز] زمین.〈 فرش کردن: (مصدر متعدی)۱. گستردن فرش بر زمین.۲. گستردن.
-
فرش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ فراش] [قدیمی] foroš = فِراش
-
فرش
دیکشنری فارسی به عربی
تغطية بالسجاد , سجادة
-
فرش
واژهنامه آزاد
بوب.
-
فرش خاک
لغتنامه دهخدا
فرش خاک . [ ف َ ش ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایت از زمین است . (آنندراج ) (برهان ).
-
فرش عاج
لغتنامه دهخدا
فرش عاج . [ ف َ ش ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایت از برف که روی زمین را سفید کرده باشد. (از برهان ).
-
فرش الجبا
لغتنامه دهخدا
فرش الجبا. [ ف َ شُل ْ ج َ ] (اِخ ) موضعی است در حجاز. (معجم البلدان ).
-
فرش تنان
لغتنامه دهخدا
فرش تنان . [ ف َ ت َ ] (اِ) کنایت از روحانیان بود.(انجمن آرا) (آنندراج ). شاهدی برای آن یافته نشد.