کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فَتَيَانَ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فَتَيَانَ
فرهنگ واژگان قرآن
دو غلام - دو غلام جوان (فتي به معناي غلام جوان و فتاة به معناي کنيز جوان است)
-
واژههای مشابه
-
فتیان
لغتنامه دهخدا
فتیان . [ ف َ ت َ] (ع اِ) شب و روز. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
-
فتیان
لغتنامه دهخدا
فتیان . [ ف َت ْ ] (اِخ ) قبیله ای از بجیله که ربیعة فتیانی از آنهاست . (منتهی الارب ). بجیله خود بطنی است عظیم که منتسب به مادرشان بجیله است و از پشت انماربن اراش بن کهلان قحطانی اند که به بطون چند تقسیم میشوند. (از معجم قبائل العرب ج 1 ص 63). رجوع ...
-
فتیان
لغتنامه دهخدا
فتیان . [ ف ِت ْ ] (اِخ ) ابن سبعبن بکربن اشجع، از خاندان غطفان ، از قبیلة عدنانیه ، جد جاهلی این خاندان است . نسبت به او فتیانی است و معقل بن سنان از فرزندان اوست . (اعلام زرکلی ج 2 ص 767).
-
فتیان
لغتنامه دهخدا
فتیان . [ ف ِت ْ ] (اِخ ) ابن علی اسدی ، معروف به شهاب شاغوری (532 هَ . ق . / 1137 م . - 615 هَ . ق . / 1218م .). ادیب و شاعر بود. به گروهی از سلاطین پیوست و آنان را بستود و فرزندان آنها را تعلیم کرد. نشاءة و وفات او در دمشق بود و منسوب به شاغور از ت...
-
فتیان
لغتنامه دهخدا
فتیان . [ ف ِت ْ ] (ع اِ) ج ِ فتی . رجوع به فَتی ̍ شود. || عیاران . جوانمردان . رجوع به فتوت شود.
-
فتیان
فرهنگ فارسی معین
(فِ) [ ع . ] (اِ. ص .) جِ فتی . 1 - جوانان . 2 - جوانمردان .
-
فتیان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی، جمعِ فتیٰ] [قدیمی] fetyān = فتیٰ
-
جستوجو در متن
-
فتیانی
لغتنامه دهخدا
فتیانی . [ ف ِت ْ ] (ص نسبی ) منسوب به فتیان که قبیله ای است . (از سمعانی ). رجوع به فتیان شود.
-
فیال
لغتنامه دهخدا
فیال .(ع اِ) بازیی است مر فتیان عرب را. (منتهی الارب ).
-
شهاب شاغوری
لغتنامه دهخدا
شهاب شاغوری . [ ش ِ ب ِ ] (اِخ ) فتیان بن علی اسدی . متوفی 615 هَ . ق . او را دیوانی است مشتمل بر مقاطیع. (یادداشت مؤلف ). رجوع به فتیان بن علی ... شود.
-
ادریس
لغتنامه دهخدا
ادریس . [ اِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ ترکمانی حنفی . او راست : الحجة والبرهان علی فتیان هذاالزمان ، در حرمت سماع .
-
قزیع
لغتنامه دهخدا
قزیع. [ ق ُ زَ ] (اِخ )تیره ای است از بجیله از دوده ٔ قزیعبن فتیان بن ثعلبةبن معاویةبن یزیدبن غوث بن انماربن اراش . (اللباب ).