کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
في هذه الاثناء پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
في هذه الاثناء
معنی
ضمنا , در اين ضمن , درضمن , در اثناء , در خلا ل
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
في هذه الاثناء
دیکشنری عربی به فارسی
ضمنا , در اين ضمن , درضمن , در اثناء , در خلا ل
-
واژههای مشابه
-
فی
فرهنگ فارسی معین
(فَ یْ) [ ع . فی ء ] (اِ.) 1 - سایه . 2 - غنیمت . 3 - دسته ای از پرندگان .
-
فی
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (حر اض .) ظرف زمان و مکان به معنی در، اندر.
-
فی
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) نرخ ، قیمت بازاری .
-
فی
لغتنامه دهخدا
فی ٔ. [ ف َی ْءْ ] (ع اِ) سایه ٔ زوال که بعد از گشتن آفتاب باشد. ج ، افیاء، فیوء. || غنیمت . || خراج . || پاره ای از مرغان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (اِمص ) بازگشت . (منتهی الارب ). || (مص ) بازگشتن . || غنیمت گرفتن . (منتهی الارب ) (از ...
-
فی
لغتنامه دهخدا
فی . (از ع ، حرف اضافه ) به معنی «ضرب در»: صد ذرع زمین فی پانزده قران ، هزاروپانصد قران ، یعنی صد ذرع ضرب در پانزده قران . (ناظم الاطباء). ده من نان ، فی دو قران ، دو تومان . (یادداشت مؤلف ).- فی زدن ؛ تعیین قیمت کردن . (یادداشت مؤلف ).
-
فی
لغتنامه دهخدا
فی . (ع اِ) حرف فاء عربی و فارسی را نیز «فی » نامیده اند : بر دامن کوهسار حلمش سر پیش فکنده قاف چون فی . اثیر اخسیکتی .قاف از کتابت تو یک حرف خواند وز شرم بر اوج امتحان شد گردن شکسته چون فی . اثیر اخسیکتی .سلطان آل یاسین کز عشق نعل اسبش سربازپس برآید...
-
فی
لغتنامه دهخدا
فی . (ع حرف جر) حرف جر است . (منتهی الارب ). حرف جر است و ده معنی دارد: یکی معنی ظرفیت حقیقی « : غلبت الروم فی ادنی الارض و هم من بعد غلبهم سیغلبون فی بضع سنین » (قرآن 2/30-4)، یا ظرفیت مجازی مانند« : رأیت الناس یدخلون فی دین اﷲ افواجاً» (قرآن 2/110...
-
فی
لغتنامه دهخدا
فی . (یونانی ، حرف ، اِ) نام حرف بیست ویکم از حروف یونانی . (یادداشت مؤلف ).
-
فی
لغتنامه دهخدا
فی . [ ف َ / ف ِ ] (از ع ، اِ) مخفف فی ٔ. سایه ٔ هر چیز پس از زوال . سایه ٔ هر شی ٔ که بعد از نصف النهار باشد. (فرهنگ فارسی معین ) : خوار خواهد رخ خورشید مگر وقت زوال قصر میمون تورا ناقص از آن گردد فی . انوری .در تموز گرم می بینند دی در شعاع شمس می ب...
-
فی
لغتنامه دهخدا
فی . [ ف َی ی ] (اِخ ) از قرای سغد. (معجم البلدان ). در بخاراست ، پل فی محلی است در نزدیکی آن .(از یادداشتهای مؤلف ). در شعر فارسی به تخفیف یاء به کار رفته ، و این ضبط درست تر مینماید : ملیح را به بخارا از این خبر نبودکه در سر پل فی زو ملیح تر نبود....
-
فی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: فَیء] [قدیمی] fa(e)y ۱. سایه.۲. آنچه از دشمن بدون جنگ و از طریق تسلیم، مصالحه، یا عقد پیمان گرفته شود، اعم از زمین یا اموال.
-
فی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] fi قیمت؛ بها.
-
فِي
فرهنگ واژگان قرآن
در