کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فؤارة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فؤارة
لغتنامه دهخدا
فؤارة. [ ف ُ آ رَ ] (ع اِ) فئرة. (منتهی الارب ). رجوع به فئرة شود.
-
واژههای مشابه
-
فواره
فرهنگ فارسی معین
(فَ وّ رِ) [ ع . فوارة ] 1 - (ص .) مؤنث فوار، بسیار جوشنده . 2 - (اِ.) چشمه ای که آب آن فوران کند. 3 - لوله ای که آب از آن با فشار به بیرون می جهد.
-
فوارة
لغتنامه دهخدا
فوارة. [ ف َوْ وا رَ ] (ع اِ) چشمه ٔ آب . || مغاکچه ٔ برسوی ران اسب تا شکم که استخوانی نپوشد آنرا. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بعضی گویند که صیغه ٔ مبالغه است از فور به معنی جوشیدن ، لیکن در عربی مستعمل نیست و از تصرف فارسیان مستعرب باشد. (غیاث...
-
فوارة
لغتنامه دهخدا
فوارة. [ ف ُ رَ ] (ع اِ) سرجوش دیگ . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به فُوار شود.
-
فواره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: فوارَة] favvāre لولۀ متصل به منبع آب که آب از آن به هوا میجهد.
-
فواره
دیکشنری فارسی به عربی
تدفق , طائرة , نافورة , ينبوع
-
lava fountain
فوارۀ گدازه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] فورانی از گدازه که از شکافه یا دهانۀ آتشفشان بهطور قائم بیرون میریزد
-
سرده فواره
لغتنامه دهخدا
سرده فواره . [ س َ دَ ف َ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) ده انگشتان و ده ناخن معشوقه . (از آنندراج ).
-
سیمین فواره
لغتنامه دهخدا
سیمین فواره . [ ف َ رَ ] (اِخ ) کنایه از ماه . (آنندراج ) (بهار عجم ). کنایه از ماه است که به عربی قمر گویند و بجای فا، قاف و نون هم بنظر آمده . (برهان ).
-
فواره زدن
دیکشنری فارسی به عربی
تدفق , دفق , طائرة
-
فواره کوچک
دیکشنری فارسی به عربی
نافورة
-
پیزی فواره
لهجه و گویش تهرانی
تنبل
-
مانند فواره جاری کردن
دیکشنری فارسی به عربی
طائرة
-
پیزی فواره/ ففاره
لهجه و گویش تهرانی
تنبل