کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فولادین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
فولادین
معنی
(ص نسب .) منسوب به فولاد، ساخته شده از فولاد، پولادین ، فولادی .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
فولادین
فرهنگ فارسی معین
(ص نسب .) منسوب به فولاد، ساخته شده از فولاد، پولادین ، فولادی .
-
فولادین
لغتنامه دهخدا
فولادین . (ص نسبی ) منسوب به فولاد. ساخته از فولاد. پولادی . فولادی . (فرهنگ فارسی معین ).
-
جستوجو در متن
-
پتک
فرهنگ فارسی معین
(پُ) ( اِ.) چکش بزرگ فولادین که آهنگران با آن آهن و پولاد و مانند آن را کوبند.
-
سرنیزه
فرهنگ فارسی معین
(سَ. نِ یا نَ زِ یا زَ) (اِمر.) آلتی فولادین و نوک تیز که آن را بالای نیزه یا تفنگ نصب کنند.
-
فولادسازی
لغتنامه دهخدا
فولادسازی . (حامص مرکب ) عمل ساختن فولاد. || (اِمرکب ) محل ساختن آلات فولادین . (فرهنگ فارسی معین ).
-
فولادی
لغتنامه دهخدا
فولادی . (ص نسبی ) منسوب به فولاد. ساخته از فولاد. فولادین . پولادی . (فرهنگ فارسی معین ).
-
پولادمخلب
لغتنامه دهخدا
پولادمخلب . [ م ِ ل َ ] (ص مرکب ) که مخلب و چنگال از پولاددارد. که مخلبی قوی دارد. پولادچنگ . فولادین چنگال .
-
چاقو
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) آلتی مرکب از تیغة فولادین که به دسته ای وصل است و آن برای بریدن و تراشیدن به کار رود. ؛~ی بی دسته ساختن کنایه از: کار ناتمام و بی ارزش کردن .
-
سرنیزه
لغتنامه دهخدا
سرنیزه . [ س َ ن َ / ن ِ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) آلتی فولادین و نوک تیز که آن رابالای نیزه یا تفنگ نصب کنند. (فرهنگ فارسی معین ).
-
شمشیر
فرهنگ فارسی معین
(شَ) [ په . ] (اِ.)سلاحی آهنین و فولادین که دارای تیغه ای بلند و منحنی و برنده است . ؛ ~ را از رو بستن کنایه از: حالت تهدیدآمیز به خود گرفتن . ؛ ~ را غلاف کردن کنایه از: از تهدید دست کشیدن و از در سازش درآمدن .
-
پولادی
لغتنامه دهخدا
پولادی . (ص نسبی ) فولادی . فولادین . منسوب به پولاد. از پولاد : مجرمان را تن پولادی فرسوده شدی گر تو اندر خور هر جرم دهی بادافراه .فرخی .
-
پولادچنگ
لغتنامه دهخدا
پولادچنگ . [ چ َ ] (ص مرکب ) که چنگی از پولاد دارد. که چنگی سخت قوی دارد. فولادین مخلب : پس و پیش ترکان طاووس رنگ چپ و راست شیران پولادچنگ . نظامی .چنان تیشه زد مرد پولادچنگ که آتش برون آمد از تاب سنگ . نظامی .ز بیم عقابان پولادچنگ نگردد کسی گرد آن خ...
-
جرخ
لغتنامه دهخدا
جرخ . [ ج َ ] (ع اِ) ناجخ الاجراخ . (مهذب الاسماء). ناجخ . به معنی سرفنده و معانی دیگر آمده است . || از آلات جنگ که با آن تیر و سنگ پرتاب کنند. (از قطر المحیط). آلتی فولادین که با آن تیر یا نفت پرتاب میکردند. معرب چرخ . (از دزی ). || چرخ (ارابه و مان...
-
فولاد
لغتنامه دهخدا
فولاد. (معرب ، اِ) پولاد. آهنی است که از 2 تا 2/5 درصد زغال همراه دارد و آن را ازچدن به دست آورند. رنگ فولاد از آهن تیره تر و جنس آن به مراتب سخت تر است و اگر آب داده شود شیشه را مخطط میسازد. فولاد شکننده و در درجات حرارت زیاد چکش خوار است . چگالی آن...