کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فوزی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فوزی
لغتنامه دهخدا
فوزی . [ ف َ / فُو ] (ص نسبی ) فیروزمند. (آنندراج ). رجوع به فوز شود. || منسوب به فوز، که گویا از قرای حمص است . (سمعانی ).
-
واژههای مشابه
-
حسین فوزی
لغتنامه دهخدا
حسین فوزی . [ ح ُ س َ ف َ ] (اِخ ) او راست : السراج الوهاج عن ذکر العوائد و حقوق الزواج که در 1310 هَ . ق . 1892/ م . تألیف کرده است . (معجم المؤلفین از فهرست کتابخانه ٔ ازهر ج 6 ص 28).
-
واژههای همآوا
-
فوضی
لغتنامه دهخدا
فوضی . [ ف َ ضا ] (ع ص ) قوم فوضی ؛ گروه برابر که میان ایشان رئیس بزرگتر نباشد. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || قوم پراکنده . (منتهی الارب ). || گروه همدیگردرآمیخته : نعام فوضی ؛ شترمرغ با هم درآمیخته . (منتهی الارب ). آمیخته . (زمخشری ).
-
جستوجو در متن
-
fozy
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فوزی
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَم َ ] (اِخ ) فاضل (مولی ...). رجوع به فوزی ... شود.
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ فوزی . او راست : حاشیه بر دررالاحکام تألیف محمدبن فرامرز رسالت فی الخط.
-
فَازَ
فرهنگ واژگان قرآن
کامياب شد (کلمه فوز به معناي رسيدن به مقصود است ، و اگر بهشت را پيروزي و فوزي عظيم خوانده ، بدين جهت است که آخرين سعادتي است که آدمي بدان نائل ميشود .)
-
فَوْزاً
فرهنگ واژگان قرآن
رسيدن و دست يافتن به آرزو- کاميابي (کلمه فوز به معناي رسيدن به مقصود است ، و اگر بهشت را پيروزي و فوزي عظيم خوانده ، بدين جهت است که آخرين سعادتي است که آدمي بدان نائل ميشود .)
-
مَفَازَتِهِمْ
فرهنگ واژگان قرآن
ظفر يافتن و رسيدن به هدفشان - كاميابيشان (مفازة مصدر ميمي از فوز به معناي ظفر يافتن و رسيدن به هدف . و در عبارت "وَيُنَجِّي ﭐللَّهُ ﭐلَّذِينَ ﭐتَّقَوْاْ بِمَفَازَتِهِمْ " حرف باء که بر سر اين کلمه در آمده باي ملابست و يا سببيت است ، پس فوزي که خدا ...
-
حسن افندی
لغتنامه دهخدا
حسن افندی . [ ح َ س َ ن ِ اَ ف َ ] (اِخ ) قاضی محاکم ملی و معلم مدارس در مصر بود. او راست : «الاصول الوافیة فی علم القسمو غرافیة» در مهندسی . چ بولاق به سال 1307 هَ . ق . در 198 ص و «فن الطبوغرافیا» که باکمک محمد افندی فوزی نگاشته . چ بولاق بسال 1303...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) فوزی پاشا (فراری ...). او برادر ابراهیم آغانامی بود و در قایقی که او داشت قایقچی بود.وقتی که ابراهیم آغا وفات کرد بتوسط علی آقا بخدمت سرای همایون درآمد و در وقعه ٔ خیریه جزو عسکر شد و بمدد بخت برتبه ٔ میرآلایی سواری نائل آمد و...
-
اصبهدوست
لغتنامه دهخدا
اصبهدوست . [ اِ ب َ] (اِخ ) ابن محمدبن حسن بن اسعدبن شیرویه ٔ دیلمی ، مکنی به ابومنصور. از شاعران بود و در حدیث نیز دست داشت . از ابوعبداﷲبن حجاج شعر وی را روایت کرد و از عبدالعزیزبن نباته حدیث روایت دارد. بوضعی مبالغه آمیز از مذهب شیعه پیروی میکرد و...