کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فورموی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
فورموی
/furmuy/
معنی
ویژگی کسی که مویهای بور دارد.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
فورموی
لغتنامه دهخدا
فورموی . (ص مرکب ) بورموی . آنکه مویش کمرنگ و بور بوده : صبحة؛ فورموی شدن . اصبح ؛ مرد فورموی . (منتهی الارب ).
-
فورموی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] furmuy ویژگی کسی که مویهای بور دارد.
-
جستوجو در متن
-
صبحة
لغتنامه دهخدا
صبحة. [ ص ُ ح َ ] (ع مص ) فورموی شدن . || (اِ) درخش آهن . (منتهی الارب ).
-
اصبیحاح
لغتنامه دهخدا
اصبیحاح . [ اِ ] (ع مص ) فورموی شدن ، و آن [ فور ] سرخ نیم سیر است . (منتهی الارب ).
-
صبح
لغتنامه دهخدا
صبح . [ ص َ ب َ ] (ع مص ) فورموی شدن . (منتهی الارب ). موی سرخ و سپید آوردن . || (اِ) درخش آهن . (منتهی الارب ).
-
صبحاء
لغتنامه دهخدا
صبحاء. [ ص َ ] (ع ص ) تأنیث اصبح . زن فورموی . (منتهی الارب ). زنی که موی سرخ و سپید دارد خلقةً. || (اِخ ) نام اسپی . (منتهی الارب ).
-
اصبح
لغتنامه دهخدا
اصبح . [ اَ ب َ ] (ع ن تف ) صبیح تر. زیباروی تر:انا املح منه و اخی یوسف اصبح منی . (حدیث ). || (اِ) اسد. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). شیر بیشه ، بدان جهت که فورمو است . (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء). || (ص ) مرد فورموی . مؤنث : صَبْحاء. (م...