کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فوجِ آذرین تیغه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
فوج
واژگان مترادف و متضاد
ارتش، جند، جوخه، جیش، خیل، رژیمان، سپاه، عسکر، قشون، گروه، لشکر، هنگ
-
فوج
فرهنگ فارسی معین
(فُ) [ ع . ] (اِ.) 1 - گروه ، دسته . 2 - قسمتی از ارتش ، هنگ ؛ ج . افواج .
-
فوج
لغتنامه دهخدا
فوج . [ ف َ ] (ع اِ) گروه . ج ، فؤوج ، افواج .جج ، افاوج ، افاویج . (منتهی الارب ). جماعت مردم یا جماعتی که بشتاب گذرد : و رأیت الناس یدخلون فی دین اﷲ افواجا (قرآن 2/110)؛ یعنی گروهی پس از گروه دیگر. (از اقرب الموارد) : ترکمانان براثر می آمدند و فو...
-
فوج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: فَوج، جمع: افواج] fo[w]j ۱. جماعت؛ گروه؛ دسته.۲. (نظامی) [منسوخ] = هنگ١
-
فَوْجٌ
فرهنگ واژگان قرآن
جماعتي که به سرعت از جايي عبور کنند
-
فوج فوج
لغتنامه دهخدا
فوج فوج . [ ف َ ف َ / فُو فُو ] (ق مرکب ) رجوع به همین ترکیب ذیل کلمه ٔ فوج شود.
-
فوج فوج
واژهنامه آزاد
دسته دسته
-
فوج آباد
لغتنامه دهخدا
فوج آباد. [ فُو ] (اِخ ) دهی است از بخش خواف شهرستان تربت حیدریه که دارای 572 تن سکنه است . آب آن از قنات و محصول عمده اش غله ، پنبه ، زیره و کاردستی مردم کرباس بافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).