کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فوت شد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فوت شد
فرهنگ واژههای سره
درگذشت، مرد
-
واژههای مشابه
-
فَوْتَ
فرهنگ واژگان قرآن
دور شدن چيزي از آدمي ، به نحوي که دسترسي به آن ممکن نباشد
-
فوت شدن
فرهنگ فارسی معین
(فُ. شُ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) 1 - مردن ، درگذشتن . 2 - از بین رفتن ، از دست رفتن .
-
فوت شدن
فرهنگ فارسی معین
(شُ دَ) (مص ل .) (عا.) به سرعت و به آسانی در ذهن جا گرفتن و حفظ شدن .
-
شاه فوت
لغتنامه دهخدا
شاه فوت . (اِ مرکب ) هشتک . سوت . صفیر. (یادداشت مؤلف ).
-
فوت بری
لغتنامه دهخدا
فوت بری . [ ت ِ ب َرْ ری ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بلسکی . (فهرست مخزن الادویه ).
-
فوت کردن
لغتنامه دهخدا
فوت کردن . [ ف َ / فُوک َ دَ ] (مص مرکب ) فوت شدن . رجوع به فوت شدن شود.
-
فوت گردیدن
لغتنامه دهخدا
فوت گردیدن . [ ف َ / فُو گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) فوت شدن . || گذشتن و از دست رفتن فرصت : فرصتی چون هست دل را کن تهی از اشک و آه وقت چون گردید فوت از گریه و زاری چه سود؟ صائب .رجوع به فوت ، فوت شدن و فوت کردن شود.
-
فوت وفن
دیکشنری فارسی به عربی
خدعة
-
فوت فوت و کیش کیش کردن
فرهنگ گنجواژه
با علامت رفتار کردن.
-
فوت و فن،فوت و فند
لهجه و گویش تهرانی
لِم کار،مکر و حیله،شگرد
-
بدون فوت وقت
فرهنگ واژههای سره
بی درنگ
-
فوت و فن
فرهنگ فارسی معین
(فو تُ فَ نّ) [ فا - ع . ] (اِمر.) چم و خم کار، راز و رمز کار.
-
طول چیزی برحسب فوت
دیکشنری فارسی به عربی
فلم