کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فوت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
فوت و کیش کردن
فرهنگ گنجواژه
با علامت رفتار کردن.
-
فوت و موت
فرهنگ گنجواژه
مرگ و میر.
-
سوت و فوت
فرهنگ گنجواژه
دعا خواندن.
-
فوت کاسهگری
لهجه و گویش تهرانی
لِم کار
-
یارد(63 اینچ یا 3 فوت)
دیکشنری فارسی به عربی
ساحة
-
فوت (مقیاس طول انگلیسی معادل 21 اینچ)
دیکشنری فارسی به عربی
قدم
-
واحد سرعت دریایی معادل 01/ 6706 فوت در ساعت
دیکشنری فارسی به عربی
عقدة
-
واژههای همآوا
-
فوط
لغتنامه دهخدا
فوط. (اِخ ) اسم مملکتی است که پسر حام در آنجا روزگار به سر برد. (قاموس کتاب مقدس ). نیز منظور قومی است که از نسل فوط پیدا شدند. (از حاشیه ٔ ص 444 ایران باستان پیرنیا).
-
فوط
لغتنامه دهخدا
فوط. (اِخ ) پسر سوم حام . (قاموس کتاب مقدس ).
-
فوط
لغتنامه دهخدا
فوط. [ ف ُ وَ ] (ع اِ) ج ِ فوطه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به فوطه و فوته شود.
-
فوة
لغتنامه دهخدا
فوة. [ ف ُوْ وَ ] (ع اِ) روناس که بیخ درختی است باریک ، دراز، سرخ که بدان رنگ کنند. (منتهی الارب ). و آن را روناس و روین نیز گویند. (یادداشت مؤلف ) || داروئی مُسقِط جنین . (منتهی الارب ). در داروسازی نیز به کار برند. (یادداشت مؤلف ).
-
فَوْتَ
فرهنگ واژگان قرآن
دور شدن چيزي از آدمي ، به نحوي که دسترسي به آن ممکن نباشد
-
جستوجو در متن
-
pass away
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فوت شدن، مردن، فوت کردن، درگذشتن
-
فوتیدن
لغتنامه دهخدا
فوتیدن . [ ف َ / فُو دَ ] (مص جعلی ) فوت کردن و درگذشتن . (فرهنگ فارسی معین ) : و ایشان در بَلْده ٔ سمرقند متوطن شد، اینجا فوتیده اند. (رساله ٔ قندیه ). رجوع به فوت ، فوت شدن ، فوت کردن و فوت گردیدن شود.