کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فواد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
افئدة
لغتنامه دهخدا
افئدة. [ اَ ءِ دَ ] (ع اِ) ج ِ فُؤآد، یعنی دل و جز آن . (از منتهی الارب ).ج ِ فؤاد، بمعنی قلب و برخی باطن قلب و دسته ای پرده ٔ آن و گروهی بمعنی عقل گفته اند. (از اقرب الموارد).بمعنی دلها و این جمع فؤاد است که بمعنی دل باشد. (غیاث اللغات ). افیده ....
-
دل
واژگان مترادف و متضاد
۱. فواد، قلب ۲. خاطر، ضمیر ۳. شکم ۴. درون، مرکز، میان، وسط ۵. جرات، زهره، شهامت
-
افئده
فرهنگ فارسی معین
(اَ ئِ دِ یا دَ) [ ع . افئدة ] (اِ.) جِ فواد؛ دل ها، قلب ها.
-
قلب
واژگان مترادف و متضاد
۱. دل، فواد ۲. باطن خاطر، ذهن ۳. بدل، تقلبی، شهروا، قلابی، ناسره ۴. مرکز، میان، وسط ۵. تقلب ۶. تحریف
-
افیده
لغتنامه دهخدا
افیده . [ اَف ْ ی ِ دَ ] (ع اِ) بمعنی دلها و این جمع فواد است که بمعنی دل باشد و حرف سوم آن همزه ٔ مکسور است . (آنندراج ). اَفْئِدة. رجوع به افئدة شود.
-
گلو سرخ
لغتنامه دهخدا
گلو سرخ . [ گ ُ / گ َ س ُ ] (اِ مرکب ) مری و آن معده ٔ آدمی و شکمبه ٔ حیوان است چسبیده به حلقوم . (ولف ). غلقمه . (منتهی الارب ): فؤاد؛ آنچه به گلوسرخ آویخته باشد از گلو و شش و دل . (منتهی الارب ).
-
زبیر
لغتنامه دهخدا
زبیر. [ زُ ب َ ] (اِخ ) رشته ای است از قبیله ٔ حفیل از طایفه ٔ حُفَیل شَمَّر. (از معجم قبائل العرب از قلب جزیرة العرب تألیف فؤاد حمزه ص 162).
-
احزیلال
لغتنامه دهخدا
احزیلال . [ اِ ] (ع مص ) گرد آمدن . مجتمع شدن . || اِحزیلال فؤاد؛ منضم گردیدن دل از بیم . || احزیلال بعیر در سیر؛ بلند گردیدن شتر. || احزیلال سحاب ؛ بلند شدن ابر. || احزیلال جبل ؛ بلند شدن کوه بر گوراب .
-
جامع فتح ملکی
لغتنامه دهخدا
جامع فتح ملکی . [ م ِ ع ِ ف َ م َ ل ِ ] (اِخ ) مسجدی است در شارع عابدین که از جهت شرق متصل به قصر عابدین است . مساحت این مسجد در اصل 640 گز بوده و شبستان و مناره ٔ عظیمی داشته است ، سپس ملک فؤاد اول امر بتجدید بناء و تعمیر آن داده است . (از تاریخ ال...
-
عمایر
لغتنامه دهخدا
عمایر. [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) فخذی است از قبیله ٔ خالد که در ساحل خلیج فارس ساکنند و منطقه ٔ آنان محدود است از شمال به وادی مقطع، از جنوب به ناحیه ٔ بیاض و از مغرب به منطقه ٔ صَمّان . (از معجم قبائل العرب از قلب جزیرةالعرب فؤاد حمزة ص 147).
-
نبض
لغتنامه دهخدا
نبض . [ ن َ ب َ / ن َ ب ِ / ن َ ] (ع ص ) فؤاد نبض ؛ دل تیز چست . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). قلب قوی و مردانه . (ناظم الاطباء). شهم رواع . (اقرب الموارد). نبیض . (معجم متن اللغة). شهم زکی . (المنجد).
-
اصمعان
لغتنامه دهخدا
اصمعان . [ اَ م َ ] (ع اِ) رای و فؤاد. (السامی فی الاسامی ). قلب ذکی و رای عازم . (از اقرب الموارد). قلب ذکی متیقظ و رای حازم . (از قطر المحیط). دل هشیار و رای پرکار. (منتهی الارب ). رای و دل . (مهذب الاسماء).
-
خازن
لغتنامه دهخدا
خازن . [ زِ ] (اِخ ) فؤاد سمعان . صاحب کتاب در مکنون در جمیع انواع صنایع و فنون است . در جزء اول آن حدود 100 فایده ٔ صناعیه است این کتاب در مطبعه ٔ الارز بسال 1900 م . چاپ شد. (از معجم المطبوعات ج 1 ص 810).
-
ابن قضیب البان
لغتنامه دهخدا
ابن قضیب البان . [ اِ ن ُ ق َ بِل ْ ] (اِخ ) السید عبداﷲبن محمد حجازی . از متأخرین شعرای عرب . قصیده ٔ دالیّه ٔ او در مدح رسول صلوات اﷲعلیه مشهورو سایر اشعار او مطبوع و مرغوب فیه است و او را دیوانی است . مدیحه ٔ دالیّه ٔ او به بیت ذیل آغاز می شود:اه...
-
زبید
لغتنامه دهخدا
زبید. [ زُ ب َ ] (اِخ ) یکی از قبائل عرب است و دیار آنان در شمال قنفده است . بزرگترین شاخه ٔ این قبیله ، آل ضیر، بنوزَبْدة، آل سعیدة، آل اِمْلِحی ، بنوعُتْمة، صَلاّعِبة، دُفْرة، مُشْعَف ، آل جَمیل ، جَدارِمة و عَجْلَین است . (از معجم قبائل العرب عمر ...