کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فواحش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فواحش
فرهنگ فارسی معین
(فَ حِ) [ ع . ] (ص .) جِ فاحشه .
-
فواحش
لغتنامه دهخدا
فواحش . [ ف َ ح ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ فاحشه . زنان زناکار. (یادداشت مؤلف ). روسپیان . || زشت کرداریها. بدکرداریها. (فرهنگ فارسی معین ).
-
فواحش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ فاحشَة] favāheš = فاحشه
-
واژههای مشابه
-
فَوَاحِشَ
فرهنگ واژگان قرآن
کارهاي زشت - زناها - گناهان کبيره (جمع"فاحشة" به معناي هر عملي است که متضمن فحش يعني زشتي باشد ، ولي بيشتر در زنا استعمال ميشود دراینصورت مراد از ظلم ، ساير گناهان کبيره و صغيره است ، و ممکن است فاحشه را به معناي گناهان کبيره بگيريم ، و ظلم را به معن...
-
واژههای همآوا
-
فَوَاحِشَ
فرهنگ واژگان قرآن
کارهاي زشت - زناها - گناهان کبيره (جمع"فاحشة" به معناي هر عملي است که متضمن فحش يعني زشتي باشد ، ولي بيشتر در زنا استعمال ميشود دراینصورت مراد از ظلم ، ساير گناهان کبيره و صغيره است ، و ممکن است فاحشه را به معناي گناهان کبيره بگيريم ، و ظلم را به معن...
-
جستوجو در متن
-
نَشمه جات
لهجه و گویش تهرانی
فواحش
-
red-light district
دیکشنری انگلیسی به فارسی
منطقه نور قرمز، محله فواحش
-
کشود
لغتنامه دهخدا
کشود. [ ک َش ْ وَ ] (اِ) فجور است و آن انتهای زور قوت شهوانیه ٔ قبیحه و ارتکاب در امور فواحش است . (برهان ) (ناظم الاطباء).
-
فاحشه
فرهنگ فارسی معین
(ح شَ یا ش ) [ ع . فاحشة ] 1 - (ص .) زن بدکاره ، روسپی . 2 - (اِ.) کار بسیار زشت . ج . فواحش .
-
نبناد
لغتنامه دهخدا
نبناد. [ ن َ ] (اِ) بمعنی طلق نفس است ، و آن آزاد بودن و حذر کردن باشد از موضع تهمت و ارتکاب فواحش . (برهان قاطع) (آنندراج ). احتیاط و احتراز از محل تهمت و از ارتکاب فواحش . عصمت و بی گناهی . (از ناظم الاطباء). ظاهراً برساخته ٔ فرقه ٔ آذرکیوان است . ...
-
هاجرات
لغتنامه دهخدا
هاجرات . [ ج ِ ] (ع اِ) ج ِ هاجرة. رسوائیها. یقال : رماه بهاجرات ؛ ای بفضائح و فواحش . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رماه بهاجرات ؛ یعنی به فضایح و کلماتی که در آنها فحش است و آن از باب تامر و لابن است . (از اقرب الموارد).
-
زغارو
لغتنامه دهخدا
زغارو. [ زَ رَ / رو ] (اِ) خانه ٔ فواحش و قحبه خانه را گویند. (برهان ). جنده خانه . قحبه خانه . خانه ٔ فواحش .(ناظم الاطباء). ژَغارو خانه ای که در آن زنان بدکاره بکار پردازند. فاحشه خانه . (فرهنگ فارسی معین ). قحبه خانه بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 4...