کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فهمیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
فهمیدن
/fahmidan/
معنی
۱. درک کردن؛ دریافتن.
۲. پی بردن.
۳. (مصدر لازم) فهم داشتن.
۴. (مصدر لازم) حس کردن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. ادراک، دانستن، درک کردن، دریافتن، شناختن
۲. آگاهییافتن، مطلعشدن، واقفشدن
۳. احساس کردن، باخبرشدن، بوبردن، خبردارشدن
برابر فارسی
دانستن
فعل
بن گذشته: فهمید
بن حال: فهم
دیکشنری
apprehend, compass, comprehend, conceive, digest, discover, follow, get, make, penetrate, pierce, read, realize, see, take, tell, understand
-
جستوجوی دقیق
-
فهمیدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. ادراک، دانستن، درک کردن، دریافتن، شناختن ۲. آگاهییافتن، مطلعشدن، واقفشدن ۳. احساس کردن، باخبرشدن، بوبردن، خبردارشدن
-
فهمیدن
فرهنگ واژههای سره
دانستن
-
فهمیدن
فرهنگ فارسی معین
(فَ هْ دَ) [ ع - فا. ] (مص م .) دریافت کردن ، ادراک کردن .
-
فهمیدن
لغتنامه دهخدا
فهمیدن . [ ف َ دَ ] (مص جعلی ) از فهم و علامت مصدر فارسی . (یادداشت مؤلف ). دریافت کردن . دریافتن . ادراک کردن . (فرهنگ فارسی معین ).
-
فهمیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [عربی. فارسی] fahmidan ۱. درک کردن؛ دریافتن.۲. پی بردن.۳. (مصدر لازم) فهم داشتن.۴. (مصدر لازم) حس کردن.
-
فهمیدن
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: befahmi طاری: fahmây(mun) طامه ای: fahmâɂan طرقی: fahmâymun کشه ای: fahmâymun نطنزی: fahmâɂan
-
فهمیدن
دیکشنری فارسی به عربی
اتل , اخبر , ادخل , اصبح , افهم , انو , شاهد , صيد , غصين , فحم , مقص , مهارة
-
واژههای مشابه
-
زبان فهمیدن
لغتنامه دهخدا
زبان فهمیدن . [ زَ ف َ دَ ] (مص مرکب ) دریافتن سخن . فهم سخن .اهل فراست بودن . معروف است . (آنندراج ) : زبان جوهر پیچیده ٔ شمشیر می فهمم اشارت های ابرو را همی دانم همی دانم .صائب .
-
افسانه فهمیدن
لغتنامه دهخدا
افسانه فهمیدن . [ اَ ن َ / ن ِ ف َ دَ ] (مص مرکب ) درک کردن افسانه . فهمیدن حکایت و سرگذشت : نمی فهمد کسی افسانه ٔ ما را در این محفل من و شمعیم داغ از دولت آتش زبانیها. حزین اصفهانی (از ارمغان آصفی ).رجوع به افسانه شود.
-
جستوجو در متن
-
defeminize
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فهمیدن
-
understander
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فهمیدن
-
foughten
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فهمیدن
-
cosmogonize
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فهمیدن