کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فهمانیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
فهمانیدن
معنی
(فَ هْ دَ) [ ع - فا. ] (مص م .) مطلبی را به کسی حالی کردن .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
فهمانیدن
فرهنگ فارسی معین
(فَ هْ دَ) [ ع - فا. ] (مص م .) مطلبی را به کسی حالی کردن .
-
فهمانیدن
لغتنامه دهخدا
فهمانیدن . [ ف َ دَ ] (مص جعلی ) فهماندن . مطلبی را به دیگری حالی کردن . موجب فهمیدن شخصی دیگر شدن . (فرهنگ فارسی معین ). از فهم عربی و پساوند مصدری متعدی فارسی ساخته شده است . تفهیم . حالی کردن . (یادداشت مؤلف ).
-
واژههای مشابه
-
بامثال فهمانیدن
دیکشنری فارسی به عربی
اثبت
-
جستوجو در متن
-
exemplify
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نمونه، با نمونه نشان دادن، با مثال فهمانیدن
-
exemplified
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مثال، با نمونه نشان دادن، با مثال فهمانیدن
-
exemplifies
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نمونه است، با نمونه نشان دادن، با مثال فهمانیدن
-
exemplifying
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نمونه، با نمونه نشان دادن، با مثال فهمانیدن
-
فهماندن
لغتنامه دهخدا
فهماندن . [ ف َ دَ ] (مص جعلی ) فهمانیدن . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به فهمانیدن شود.
-
افهام
لغتنامه دهخدا
افهام . [ اِ ] (ع مص ) فهمانیدن . (منتهی الارب ). فهمانیدن و دریابانیدن . (آنندراج ). دریابانیدن . (مقدمه ٔ لغت میرسیدشریف جرجانی ) (زمخشری ) (المصادر زوزنی ). دریاوانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). فهمانیدن و دریافت کنانیدن . فهماندن . (ناظم الاطباء).
-
اثبت
دیکشنری عربی به فارسی
بامثال فهمانيدن , بانمونه نشان دادن , ثابت کردن , در امدن
-
یاباندن
لغتنامه دهخدا
یاباندن . [ دَ ](مص ) یابانیدن . فهمانیدن . رجوع به دریاباندن شود.
-
یابانیدن
لغتنامه دهخدا
یابانیدن . [ دَ ](مص ) یاباندن . فهمانیدن . رجوع به دریابانیدن شود.
-
تفهیم
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) فهمانیدن ، حالی کردن .