کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فهل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
فهل
معنی
(فَ هْ) (ص .) گشاد، فراخ .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
فهل
فرهنگ فارسی معین
(فَ هْ) (ص .) گشاد، فراخ .
-
فهل
لغتنامه دهخدا
فهل . [ ف َ ] (اِخ ) نام ناحیتی از فارس یا کرمان بوده است : از این جملت کرمان واعمال آن بیرون از مال و فهل و فهرج . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 171). رجوع به فهرج و فهره و فهلیان شود.
-
فهل
لغتنامه دهخدا
فهل . [ ف َ ] (ص ) گشاد و فراخ . (برهان ).
-
واژههای همآوا
-
فحل
واژگان مترادف و متضاد
۱. برجسته، چیرهدست، مبرز، نامدار ۲. نذیر ۳. گشن، نر
-
فحل
لغتنامه دهخدا
فحل . [ ف َ ] (اِخ ) ستاره ٔ سهیل ، بدان جهت که از ستارگان دیگر برکنارباشد همچو گشن که وقت برجستن بر ماده از شتران کناره گزیند. (منتهی الارب ). سهیل را گویند، چون از دیگر ستارگان کناره گیرد مانند جنس نر. (اقرب الموارد).
-
فحل
لغتنامه دهخدا
فحل . [ ف َ ] (اِخ ) لقب علقمه ، بدان جهت که چون امری ءالقیس مادر جندب را بسبب غالب آمدنش بر وی در شعر طلاق داده علقمه وی را در حباله ٔ نکاح خود درآورد. (منتهی الارب ). رجوع به علقمه ٔ فحل شود.
-
فحل
لغتنامه دهخدا
فحل . [ ف َ ] (اِخ ) موضعی است به شام که در آن جنگها واقع شده . (منتهی الارب ). مسلمانان را با رومیان در این مکان وقعه ای افتاد که هشتادهزار رومی کشته شد و این واقعه معروف و به یوم الفحل و یوم الردعة و یوم النیسان مشهور است . (معجم البلدان ).
-
فحل
لغتنامه دهخدا
فحل . [ ف َ ] (اِخ ) نام ابن عباس بن حسان که با یزیدبن مهلب کارزار نمود و به ضرب متخالف یکدیگر را کشتند. (منتهی الارب ).
-
فحل
لغتنامه دهخدا
فحل . [ ف َ ] (ع مص ) گزیدن جهت گشنی شتران خود گشن برگزیده را. (منتهی الارب ): فحل الابل ؛ ارسل فیها فحلاً. || گشن گذاشتن در شتران . (منتهی الارب ). اختیار کردن گشن برای شتر ماده . (اقرب الموارد). || (ص ، اِ) گشن از هر حیوان . ج ، فحول ، فحولة، افحل ...
-
فحل
فرهنگ فارسی معین
(فَ حْ) [ ع . ] (ص .) 1 - گشن ، جنس نر از هر حیوان . 2 - بسیار دانا. 3 - دلیر و نیرومند؛ ج . فحول .
-
فحل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی، جمع: فحول] fahl ۱. ویژگی جنس نر از هر حیوانی.۲. (صفت) [قدیمی، مجاز] دانا؛ خردمند.〈 فحول شعرا: [قدیمی، مجاز] شاعران چیرهدستی که هنگام معارضه با شاعران دیگر، چیره میشوند.
-
جستوجو در متن
-
ساجی
لغتنامه دهخدا
ساجی . [ ] (اِخ ) ابراهیم بن فهل بن حکیم بن ماهان ساجی بصری مکنی به ابواسحاق از مردم بصره است . از محدثان است . (سمعانی ).
-
مدکر
لغتنامه دهخدا
مدکر. [ م ُدْ دَ ک ِ ] (ع ص ) (از «ذ ک ر») یادآورنده . (از ناظم الاطباء). متعظ. (یادداشت مؤلف ) : و لقد ترکناها آیة فهل من مدکر. (قرآن 15/54).