کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فهر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
فهر
/fehr/
معنی
سنگی که با آن چیزی بسایند.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
فهر
فرهنگ فارسی معین
(فِ) [ ع . ] (اِ.) سنگ ، سنگ زیرین آسیا.
-
فهر
لغتنامه دهخدا
فهر. [ ف َ ] (اِخ ) ابن مالک بن النضر، از کنانة از عدنان . جد جاهلی و از کسانی است که نسبت نبی ّ اکرم را بدو رسانند. (از اعلام زرکلی ).
-
فهر
لغتنامه دهخدا
فهر. [ ف َ ] (ع اِ) سنگ زبرین آسیا. مقابل صلایة که سنگ زیرین است . (از یادداشت مؤلف از بحرالجواهر). || سنگی که بدان چهارمغز بشکنند. سنگ صلایه . (فرهنگ فارسی معین ). یا سنگ کف . ج ، افهار. (منتهی الارب ). ج ، افهار، فهور. (اقرب الموارد).
-
فهر
لغتنامه دهخدا
فهر. [ ف َ / ف َ هََ ] (ع مص ) جماع کردن زنی را بی انزال و با دیگری انزال کردن . (منتهی الارب ).
-
فهر
لغتنامه دهخدا
فهر. [ ف ُ ] (ع اِ) مدارس جهودان که به روز عید در آن فراهم آیند، و بدین معنی است : کأنهم الیهود و خرجوا من فهرهم . || عیدی است یهودان را، و گویند روزی است که در آن روز خورند و آشامند. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ).
-
فهر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] fehr سنگی که با آن چیزی بسایند.
-
جستوجو در متن
-
افهار
لغتنامه دهخدا
افهار. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ فِهْر، سنگ که بدان چهارمغز بشکنند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به فِهْر شود.
-
لأی
لغتنامه دهخدا
لأی . [ ل َءْی ْ ] (اِخ ) نام پسر غالب بن فهر و منه لؤی بن غالب بن فهر مصغّراً. (منتهی الارب ).
-
فهرة
لغتنامه دهخدا
فهرة. [ ف ِ رَ ] (ع اِ) مؤنث فهر است . (منتهی الارب ).
-
فهور
لغتنامه دهخدا
فهور. [ ف ُ ] (ع اِ) ج ِ فهر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
ابوربیعه
لغتنامه دهخدا
ابوربیعه . [ اَ رَ ع َ ] (اِخ ) زیدبن عوف ، معروف به فهر. محدث است .
-
بتیرة
لغتنامه دهخدا
بتیرة. [ ب َ رَ ] (اِخ ) یکی از فرزندان حارث بن فهر. (از تاج العروس ).
-
هرمی
لغتنامه دهخدا
هرمی . [ هََ رَ می ی ] (ص نسبی ) نام جماعتی است منسوب به هرم . (از سمعانی ). || منسوب به هرمة که بطنی است از فهر. (سمعانی ).
-
قبطی
لغتنامه دهخدا
قبطی . [ ق ِ طی ی ] (اِخ ) مسلم بن یعقوب قبطی مولای آل فهر. پدر او یعقوب یکی از فرستادگان مقوقس است . (سمعانی ).