کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فنگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
فنگ
/fang/
معنی
۱. (زیستشناسی) = زالو: ◻︎ بماندستم دلتنگ به خانه در چو فنگ / ز سرما شده چون نیل و سر و روی پرآژنگ (حکاک: شاعران بیدیوان: ۲۸۷).
۲. [مجاز] بیچاره؛ درمانده؛ بینوا.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
فنگ
فرهنگ فارسی معین
(فَ نْ) (اِ.) زالو.
-
فنگ
لغتنامه دهخدا
فنگ . [ ف َ ] (اِخ ) دهی است از بخش حومه ٔ شهرستان مشهد که دارای 295 تن سکنه است . آب آن از قنات و محصولش غله ،چغندر و لوبیاست . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
فنگ
لغتنامه دهخدا
فنگ .[ ف َ ] (اِ) زالو. زلو. (فرهنگ فارسی معین ). کرمی بود بزرگ و سبز، گاه دراز شود و گاه کوتاه . (اسدی ). خونجو. زالو. زلو. زرو. (یادداشت مؤلف ) : بماندستم دلتنگ ، به خانه در چون فنگ ز سرما شده چون نیل سر و روی پر آژنگ . حکاک . || فلاکت و پریشانی و...
-
فنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] fang ۱. (زیستشناسی) = زالو: ◻︎ بماندستم دلتنگ به خانه در چو فنگ / ز سرما شده چون نیل و سر و روی پرآژنگ (حکاک: شاعران بیدیوان: ۲۸۷).۲. [مجاز] بیچاره؛ درمانده؛ بینوا.
-
فنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] fang = حنظل: ◻︎ تلخی خشمش ار به شهد رسد / باز نتوان شناخت شهد از فنگ (فرخی: ۲۱۰).
-
فنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] fang = بنگ
-
فنگ
واژهنامه آزاد
حرفی که باعث کار علکی بشود
-
واژههای مشابه
-
پیش فنگ
فرهنگ فارسی معین
(فَ) (اِمر.) عملی است که سربازان با تفنگ انجام دهند بدین طریق : نخست تفنگ عمودی به زمین و مماس با پای راست قرار دارد با یک حرکت تفنگ را با دست راست از زمین بلند کنند و در هوا بچرخانند و پاشنة آن را در کف دست چپ گذارند و با حرکت دیگر دست راست را به جا...
-
چاتمه فنگ
فرهنگ فارسی معین
( ~. فَ) (اِمر.) = چاتمه تفنگ : فرمانی است که فرمانده به سربازان دهد و آنان تفنگ های خود را به شکل چاتمه بر روی زمین قرار دهند.
-
پیش فنگ
لغتنامه دهخدا
پیش فنگ . [ ف َ ] (اِ مرکب ) در مشق سربازان بجلوی روآوردن تفنگ بطور عمودی . تفنگ راست ایستانیده را از جانب راست بدن با دو حرکت مقابل صورت آوردن . تفنگ مماس با جانب راست بدن را با حرکتی اندکی ببالا سپس با حرکتی دیگر بپیش روی آوردن . روبروی صورت و مواز...
-
پیش فنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (نظامی) pišfang سلام نظامی و ادای احترام از طرف سرباز نسبت به افسر که با حرکت دادن تفنگ و نگه داشتن آن در پیش روی خود و به حالت خبردار صورت میگیرد.
-
دوش فنگ
لهجه و گویش تهرانی
بردن تفنگ به دوش در تشریفات نظامی
-
پیش فنگ
لهجه و گویش تهرانی
مراسم احترام نظامی که تفنگ را پیش میاورند
-
قبنل فنگ
لهجه و گویش تهرانی
دولا شدن