کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
فند
/fanad/
معنی
مکر؛ حیله؛ فریب؛ نیرنگ؛ دروغ؛ ترفند: ◻︎ چه کند با تو حیلهٴ بدخواه / پیش معجز چه قدر دارد فند (شمس فخری: مجمعالفرس: فند).
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
تردستی، ترفند، حاضرجوابی، حقه، حیله، شگرد، عیاری، فریب، کید، گول، مکر، مهارت
دیکشنری
chicanery, expedient, ruse, trick
-
جستوجوی دقیق
-
فند
واژگان مترادف و متضاد
تردستی، ترفند، حاضرجوابی، حقه، حیله، شگرد، عیاری، فریب، کید، گول، مکر، مهارت
-
فند
فرهنگ فارسی معین
(فَ نْ) (اِ.) نیرنگ ، حیله .
-
فند
فرهنگ فارسی معین
(فَ نَ) [ ع . ] 1 - (اِ.) دروغ ، کذب . 2 - (اِ مص .) ناتوانی ، درماندگی . 3 - ناسپاسی .
-
فند
لغتنامه دهخدا
فند. [ ف َ ] (اِ) بند. پند. مکر و حیله . (فرهنگ فارسی معین ). صورتی از فن عربی نیست بلکه صورتی از بند است . (یادداشت مؤلف ). مکر. حیله . زرق . فریب . سالوسی . (یادداشت دیگر). ترفند. (انجمن آرا) : نیز ابا نیکوان نماندت جنگ فندلشکر فریاد نی خواسته نی ...
-
فند
لغتنامه دهخدا
فند. [ ف َ ] (اِخ ) دهی است از بخش گرمسار شهرستان دماوند که دارای 384 تن سکنه است . آب آن از حبله رود و محصول عمده اش غله ، پنبه ، بنشن ،مختصری انار، انجیر و کار دستی مردم بافتن قالیچه ، گلیم و جاجیم است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
-
فند
لغتنامه دهخدا
فند. [ ف ِ ] (ع اِ) کوه بزرگ . || شاخ درخت . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || گونه ، که اخص از جنس است . (منتهی الارب ). نوع . (اقرب الموارد). || قوم فراهم آمده . || زمین باران نارسیده . || پاره ای از کوه به درازا. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ،...
-
فند
لغتنامه دهخدا
فند.[ ف َ ن َ ] (ع اِمص ، اِ) دروغ . (منتهی الارب ). || درماندگی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || ناسپاسی . (منتهی الارب ). کفر نعمت . (اقرب الموارد). || سستی عقل و رای از پیری و بیماری . (منتهی الارب ). || (مص ) تباه خرد شدن ازکلانسالی . || خطا ک...
-
فند
دیکشنری عربی به فارسی
ردکردن , اثبات کذب چيزي را کردن , رد کردن , اعتراض کردن (به) , تکذيب کردن , عيب جويي کردن , مورد اعتراض قرار دادن
-
فند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) fanad مکر؛ حیله؛ فریب؛ نیرنگ؛ دروغ؛ ترفند: ◻︎ چه کند با تو حیلهٴ بدخواه / پیش معجز چه قدر دارد فند (شمس فخری: مجمعالفرس: فند).
-
فند
واژهنامه آزاد
(فِند)مانند، مثل، شبیه (این واژه هم اکنون در گویش شوشتری متداول است)
-
فند
واژهنامه آزاد
فند(فَنْد)در گذشته واحدی برای متراژ زمین، باغ یا ملک افرادبه شمار میرفته برای مثال یک فند زمین چیزی معادل هکتار بوده است.
-
واژههای مشابه
-
فَنْد
لهجه و گویش گنابادی
fand در گویش گنابادی یعنی کلک ، دسیسه ، فنون کاری ، راز ، سِرْ
-
گروت فند
لغتنامه دهخدا
گروت فند. [ گ ِ رُ ت ِ ف َ ] (اِخ ) از جمله ٔ دانشمندانی است که دو کتیبه ای را که «نی بور» نقاشی کرده بود موردمداقه قرار داده است . (تاریخ ایران باستان ص 44).
-
فند زمانی
لغتنامه دهخدا
فند زمانی . [ ف ِ دِزَ ] (اِخ ) سهل بن شیبان بن ربیعةبن زمان ، از بنی بکر و یکی از شعرای جاهلی است و در زمان خود سید بکر و پیشوای آن بود. در جنگ بکر شرکت جست و در حدود یکصد سال عمر کرد. در دیوان الحماسه از شعر او نمونه ای هست . وفاتش در حدود 90 هَ . ...