کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فناخسره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فناخسره
لغتنامه دهخدا
فناخسره . [ ف َن ْ نا خ ُ رَ ] (اِخ ) ابوشجاع عضدالدولة و تاج الملةبن الحسن . (یادداشت مؤلف ). در ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 11 فناخسرو لقب عضدالدوله بصورت فناخسره آمده است . رجوع به فناخسرو شود.
-
واژههای مشابه
-
کرد فناخسره
لغتنامه دهخدا
کرد فناخسره . [ ک َ دُ ف َن ْنا خ ُ رَ ] (اِخ ) شهری است در نیم فرسنگی شیراز از بناهای ملک عضدالدولة ابوشجاع بن رکن الدین ابی الحسن علی بن بویه . این پادشاه بر رودی که از میان شهر می گذردسدی بسته و آب را در نهری به سوی این شهر از مسیر یک روزه راه جار...
-
جستوجو در متن
-
صمصام الدولة
لغتنامه دهخدا
صمصام الدولة. [ ص َ مُدْ دَ ل َ ] (اِخ ) رجوع به ابوکالنجار مرزبان بن فناخسره ... شود.
-
ابوکالنجار
لغتنامه دهخدا
ابوکالنجار. [ اَ ل ِ ] (اِخ ) صمصام الدوله . رجوع به ابوکالنجار مرزبان بن فناخسره شود.
-
ابوکالنجار
لغتنامه دهخدا
ابوکالنجار. [ اَ ل ِ ] (اِخ ) ملقب به فخرالدوله و فلک الامه ، از دست خلافت . ابن فناخسره . رجوع به آثارالباقیه ص 133 شود.
-
فخرالدوله
لغتنامه دهخدا
فخرالدوله . [ ف َ رُدْ دَ ل َ ] (اِخ ) فلک الامة ابوکالنجربن فناخسره . (آثار الباقیه ٔ بیرونی ص 133). رجوع به ابوکالنجار شود.
-
ضیاءالملة
لغتنامه دهخدا
ضیاءالملة. [ ئُل ْ م ِل ْ ل َ] (اِخ ) رجوع به خره ، فیروزبن فناخسره و نیز رجوع به بهاءالدوله ابونصر شود. (الاَّثار الباقیه ص 134).
-
فناخسرو
لغتنامه دهخدا
فناخسرو. [ ف َن ْ نا / ف َ خ ُ رَ ] (اِخ ) کنیت او ابوشجاع است . (یادداشت مؤلف ). در مآخذ تاریخ ایران مانند تاریخ سیستان ، آثار الباقیه ٔ بیرونی و تاریخ بیهقی لقب عضدالدوله ٔ دیلمی است ، و بصورت فناخسره نیز آمده است . جزء اول کلمه صورتی از لغت پناه ...
-
ابوکالنجار
لغتنامه دهخدا
ابوکالنجار. [ اَ ل ِ ] (اِخ ) چند تن از سلاطین دیالمه و یکی از امراء گرگان (آل زیار) کنیت گونه ای داشته اند که آن در کتب گاهی بصورت ابوکالنجار و گاهی ابوکالنجر و گاهی ابوکالیجار آمده است . ابوریحان در آثارالباقیه (چ زاخائو ص 133) در جدول ملوک دیالمه ...
-
ابوکالنجار
لغتنامه دهخدا
ابوکالنجار. [ اَ ل ِ ] (اِخ ) مرزبان بن فناخسره عضدالدولةبن حسن رکن الدوله ٔ دیلمی بویهی ملقب به صمصام الدوله و شمس المله از دست خلافت . (آثارالباقیه ص 133). جلوس 379، هَ . ق . وفات 388 هَ . ق . چون عضدالدوله رخت فنا بدارالبقا برداد صمصام الدوله در ب...