کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فلک الدین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فلک الدین
لغتنامه دهخدا
فلک الدین . [ ف َ ل َ کُدْ دی ] (اِخ ) ابراهیم سامانی . تولد او به ماوراءالنهر بوداما در زمین عراق نشوونما یافت . این غزل از اوست :زلف را در بند و تاب افکنده ای نرگسان در دست خواب افکنده ای زآن دو جادوی کمان کش روزو شب بیدلان را در عذاب افکنده ای هند...
-
فلک الدین
لغتنامه دهخدا
فلک الدین . [ ف َ ل َ کُدْ دی ] (اِخ ) دهی است از دهستان همت آباد شهرستان بروجرد که دارای 225 تن سکنه است . آب آن از رودخانه و قنات و محصول عمده اش غله است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
فلک الدین
لغتنامه دهخدا
فلک الدین . [ ف َ ل َ کُدْ دی ] (اِخ ) نام ایل کرد پیشکوه . نام یکی از طوایف اربعه از طوایف پیشکوه است که تقریباً 200 خانواده میشوند و درخاوه ، بین نهاوند، الشتر و سیمره سکونت دارند. شیعی متعصّب اند. در محل سکونت آنها چشمه ٔ معروف معدنیی موسوم به آب ...
-
واژههای مشابه
-
فَلَکٍ
فرهنگ واژگان قرآن
فلك -مدارات فضايي که هر يک از اجرام آسماني در يکي از آن مدارها سير ميکنند (عبارت "کل في فلک يسبحون " يعني هر يک از خورشيد و ماه و نجوم و کواکب ديگر در مسير خاص به خود حرکت ميکند و در فضا شناور است ، همان طور که ماهي در آب شنا ميکند )
-
فُلْکِ
فرهنگ واژگان قرآن
كشتي - كشتي ها (هم يک کشتي را فلک ميگويند و هم جمع کشتيها را. جمع فلکه )
-
چوب فلک،فلک کردن
لهجه و گویش تهرانی
تنبیه با چوب زدن کف پا
-
گنبد فلک
لغتنامه دهخدا
گنبد فلک . [ گُم ْ ب َ دِ ف َ ل َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان است : از گنبد فلک ندی آمد به گوش اوکای گنبد تو کعبه ٔ حاجت روای خاک .خاقانی .
-
گوساله ٔ فلک
لغتنامه دهخدا
گوساله ٔ فلک . [ ل َ / ل ِ ی ِ ف َ ل َ ] (اِخ ) کنایه از برج ثور است که برج دویم باشد از جمله ٔ دوازده برج فلک . (برهان ) (آنندراج ).
-
گاو فلک
لغتنامه دهخدا
گاو فلک . [ وِ ف َ ل َ ] (اِخ ) برج ثور. گاو گردون : بر هر زمی ملکت کو تخم بقا کاردگاو فلک ار خواهد در کار کشد عدلش . خاقانی .گاو فلکی چو گاو دریاگوهر بگلو دراز ثریا. نظامی .گوهر شب را بشب عنبرین گاو فلک بردز گاو زمین .نظامی .
-
epicycle
فلک تدویر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم] در الگوی بطلمیوسی سیارات، فلک کوچکی که مرکز آن بر روی فلک حامل حرکت میکند و سیارۀ واقعی بر روی محیط آن قرار دارد
-
deferent
فلک حامل
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم] در الگوهای بطلمیوسی، شماری از سیارات فلکی که ستارۀ متوسط بر روی آن با سرعت یکنواخت حرکت میکند
-
سلطان فلک
لغتنامه دهخدا
سلطان فلک . [ س ُ ن ِ ف َ ل َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) به معنی سلطان اختران است که کنایه از آفتاب عالمتاب باشد. (برهان ) (رشیدی ).
-
صدف فلک
لغتنامه دهخدا
صدف فلک . [ ص َ دَ ف ِ ف َ ل َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایت از فلک الافلاک است که فلک اعظم باشد. (برهان ) (انجمن آرای ناصری ). || آفتاب . || ماه . || (اِخ ) شکلی را گویند در جانب شمال از پنج ستاره ٔ بنات النعش و سه ستاره ٔ دیگر که بصورت صدفی بنما...
-
صباغ فلک
لغتنامه دهخدا
صباغ فلک . [ ص َب ْ با غ ِ ف َ ل َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایت از ماه است . (غیاث اللغات ).