کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فلفل اسود پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
فلفل نمکی
لغتنامه دهخدا
فلفل نمکی . [ ف ِ ف ِ ن َ م َ ] (ص نسبی ) منسوب به فلفل و نمک . به رنگ فلفل و نمک آمیخته با یکدیگر. رنگی چنانکه گویی فلفل و نمک رابه هم درآمیخته اند. (از یادداشتهای مؤلف ). یا چیزی که خالهای ریز سپید و سیاه دارد. (یادداشت دیگر).
-
اصل فلفل
لغتنامه دهخدا
اصل فلفل . [ اَ ل ِ ف ِ ف ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به اصل الفلفل و فلفل شود.
-
فلفل احمر
دیکشنری عربی به فارسی
ميوه رسيده فلفل قرمز
-
فلفل حار
دیکشنری عربی به فارسی
دارفلفل , برباس , گردفلفل , خوراک لوبياي پر ادويه
-
فلفل بری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب. عربی] (زیستشناسی) felfelbari = پنجانگشت
-
فلفل فرنگی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب. مٲخوذ از فرانسوی. فارسی] (زیستشناسی) felfelfarangi = فلفل 〈 فلفل قرمز
-
فلفل مویه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب. فارسی] ‹پلپلمویه› (زیستشناسی) felfelmuye درختچهای بالارونده با گلهای خوشهای و میوهای شبیه فلفل که بیشتر در هند میروید؛ فلفل دراز؛ دارفلفل.
-
فلفل کوبیده
دیکشنری فارسی به عربی
فلفل
-
فلفل پاشیدن
دیکشنری فارسی به عربی
فلفل
-
Piperales
فلفلسیاهسانان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] راستهای کوچک از دولپهایهای علفی یا درختچهای یا بالاروندۀ چوبی با حدود 3600 گونه که در سه تیره طبقهبندی میشوند و بسیاری از آنها مانند فلفل سیاه و زرآوند کاربرد دارویی دارند و برخی نیز در مناطق معتدل بهعنوان گیاه زینتی ...
-
فلفل در آتش افکندن
لغتنامه دهخدا
فلفل در آتش افکندن . [ ف ِ ف ِ دَ ت َ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایت از بیقرار ساختن ، چه هرگاه عاشق خواهد که معشوق رابه خود مهربان کند به نوعی که تا عاشق را نبیند آرام نگیرد، اسمی چند بر فلفل خوانده و بر آتش ریزد، معشوق بیقرار گردد. (برهان ). برای این...
-
فلفل زدن به
دیکشنری فارسی به عربی
فلفل
-
میوه رسیده فلفل قرمز
دیکشنری فارسی به عربی
فلفل احمر
-
دلمهای،فلفل()،بادمجان()
لهجه و گویش تهرانی
نوع بزرگ و توخالی و شکمدارصیفی ها
-
فلفل و زردچوبه
فرهنگ گنجواژه
ادویه.