کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فلان دشت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
فلان و بَهمان
فرهنگ گنجواژه
افراد نامشخص.
-
فلان و بَهمَدان
فرهنگ گنجواژه
افراد نامشخص.
-
فلان و بیسار
فرهنگ گنجواژه
1ـ افراد یا اشیاء مبهم و عام 2ـ آلت مردی
-
کیَک،کسک،فلان کسک
لهجه و گویش تهرانی
چه کسی ،فلانی
-
فلان و بیسار
واژهنامه آزاد
فلان و بهمان اشاره به شخص یا چیز مجهول الهویه
-
جستوجو در متن
-
مقوی
لغتنامه دهخدا
مقوی . [ م ُق ْ ] (ع ص ) ستور توانا وگویند فرس مُقْو و گویند فلان قوی مُقْو؛ یعنی فلان خودش توانا و دارای ستور تواناست . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بی توشه . (مهذب الاسماء). مرد زاد سپری شده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) ...
-
منهل
لغتنامه دهخدا
منهل . [ م َ هََ ] (ع اِ) آبخور و نخست آبخوردن و جای آب خوردن . یقال : منهل بنی فلان ؛ ای مشربهم و موضع نهلهم . (منتهی الارب ). آبشخور و جائی که در آن آب خورند و گویند چشمه ای آب که شتران را از چراگاهها بدانجا بازگردانند. ج ، مَناهِل . (از اقرب الموا...
-
طشت
لغتنامه دهخدا
طشت . [ طَ ] (معرب ، اِ) لغتی است در طست . (اقرب الموارد). ابوعبیده گوید: فارسی است . ثعالبی گفته که فارسی و معرب است ، معرب تشت معروف . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). لگن . (دهار). لقن . (دهار). مُعرب است . لگن . (اقرب الموارد). ابوالایس . ابوکامل . (ال...
-
کور شدن
لغتنامه دهخدا
کور شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) نابینا شدن . اعمی گشتن . (فرهنگ فارسی معین ). از بینایی محروم شدن . حس بینایی را از دست دادن : ز بیدادی پادشاه جهان همه نیکوییها شود در نهان نزاید بهنگام در دشت ، گورشود بچه ٔ باز را دیده کور. فردوسی .چون ، چون و چرا خ...
-
رایگان دادن
لغتنامه دهخدا
رایگان دادن . [ ی ْ /ی ِ دَ ] (مص مرکب ) مفت دادن . مجانی دادن . مفت و بی عوض دادن : یکی مرد بر گرد لشکر بگشت که یک تن مباد اندرین پهن دشت که گوری فروشد ببازارگان بدیشان دهند اینهمه رایگان . فردوسی .نداد آن سر پربها رایگان همی تاخت تا آذرآبادگان . فر...
-
گرد آمدن
لغتنامه دهخدا
گرد آمدن . [ گ ِ م َ دَ ] (مص مرکب ) اجتماع کردن . فراهم آمدن . جمع شدن . جمع گشتن . انجمن شدن . فراهم شدن . تجوق . تقلص . تکمهل . (منتهی الارب ). احتشاد. ازدلاف . (زوزنی ) (منتهی الارب ). حفل . محتفل . (منتهی الارب ) : سبوح و مزکت بهمان گرفت و دیزه ...
-
غار
لغتنامه دهخدا
غار. (ع اِ) سوراخ در کوه . (دهار). دره و شکاف کوه . (برهان ) (دستور اللغة). سوراخ کوه . (مهذب الاسماء). سمج که در کوه باشد. شکاف کوه که به خانه مانند باشد. شکاف عمیق در کوه به سوی پستی . سوراخ زمین و یا گود بزرگ که در آن جانور وحشی جای گیرد. سوراخی ک...
-
بدنام
لغتنامه دهخدا
بدنام . [ ب َ ] (ص مرکب ) شخص معروف ببدی . (آنندراج ). کسی که ببدی شهرت کند. رسوا. بی آبرو. (آنندراج ). صاحب سوء شهرت . مقابل خوش نام . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به ترکیبات نام در حرف «ن » شود.- بدنام افتادن ؛ بدنام شدن . رسوا شدن : صوفیان جمله حریفن...
-
آرایش
لغتنامه دهخدا
آرایش . [ ی ِ ] (اِمص ، اِ) (از پهلوی آرایشن ) اسم مصدر آراستن . زیب . زینت . تدبیج . زیور. جمال . زَین . زبرج . حلیه . (دهّار). زهره . تنقیش . زخرف . تجمل . تزیین . تزین . تحلی . تقین . پیرایه : خرد گیر کآرایش کارتست نگهدار گفتار و کردار تست هم آرای...
-
همانا
لغتنامه دهخدا
همانا. [ هََ ] (ق ) مانا. گویا. پنداری . گمان بری . فرق مانا و همانا این است که «همانا» به تحقیق نزدیکتر است و بعضی گویند به معنی «ظاهراً» و «یقین » باشد و مانا به معنی پنداری و گمان بری . (از برهان ). مانا. گویی . گوییا. ظاهراً. علی الظاهر. (یادداشت...