کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فلان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
بر فلان چکیدن
لغتنامه دهخدا
بر فلان چکیدن . [ ب َ ف ُ چ َ / چ ِ دَ ] (مص مرکب ) بر فلان افتادن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). گمان بردن به کسی . || ثابت شدن برکسی . (ناظم الاطباء). بر فلان ثابت شدن . (آنندراج ).
-
خط فلان چیز دادن
لغتنامه دهخدا
خط فلان چیز دادن . [ خ َطْ طِ ف ُ / ف ِ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از اقرار کردن بکمال آن چیز. (آنندراج ) : اگر نقش ارژنگ اگر ساده اندهمه خط بخوش خطیش داده اند.وحید (از آنندراج ).
-
ألقي علي عاتق فلان
دیکشنری عربی به فارسی
مسئوليت کار را به گردن او انداخت
-
به فلان گاو زدن
لهجه و گویش تهرانی
از بین بردن
-
فلان و بَهمان
فرهنگ گنجواژه
افراد نامشخص.
-
فلان و بَهمَدان
فرهنگ گنجواژه
افراد نامشخص.
-
فلان و بیسار
فرهنگ گنجواژه
1ـ افراد یا اشیاء مبهم و عام 2ـ آلت مردی
-
کیَک،کسک،فلان کسک
لهجه و گویش تهرانی
چه کسی ،فلانی
-
فلان و بیسار
واژهنامه آزاد
فلان و بهمان اشاره به شخص یا چیز مجهول الهویه
-
جستوجو در متن
-
تغد
واژهنامه آزاد
(تِ) قِبَل. مثال. «از تغد فلان کس یا فلان چیز» یعنی از قِبَل فلان کس یا فلان چیز
-
بیسار
لغتنامه دهخدا
بیسار. (ضمیر مبهم ، از اتباع ) از اتباع فلان است . گویند فلان و بیسار یا فلان فیسار؛ فلان و بهمان . فلان بهمان . باستار. (یادداشت مؤلف ). فلان و فیسار. فلان فیسار.
-
فلانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: فُلانَة، مؤنثِ فُلان] [قدیمی] fo(e)lāne = فلان
-
باستار
فرهنگ فارسی عمید
(ضمیر) [قدیمی] bāstār اشاره به شخص یا چیز مجهول و غیرمعلوم؛ فلان.〈 باستار و بیستار: [قدیمی] فلان و بهمان.
-
بهمان
فرهنگ فارسی عمید
(ضمیر) ‹باهمان› bahmān برای اشاره به یک شخص یا چیز مجهول و غیرمعلوم به کار میرود؛ فلان: فلانوبهمان.
-
بیستار
لغتنامه دهخدا
بیستار. (ضمیر مبهم ، از اتباع ) فلان و بهمان . (جهانگیری )(رشیدی ). مانند فلان و بهمان و همچنانکه فلان و بهمان را گاهی با هم و گاهی جدا از هم گویند بیستار را نیز گاهی با باستار (بیستار و باستار) و گاهی جدا گویند، و گاهی با فلان هم میگویند همچو فلان و...