کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فلانه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
فلانه
/fo(e)lāne/
معنی
= فلان
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
فلانه
لغتنامه دهخدا
فلانه . [ ف ُ ن َ / ن ِ ] (از ع ، ضمیر مبهم ) کنایه از نامهای مردم . (منتهی الارب ). زنی غیرمعلوم . مؤنث فلان . (فرهنگ فارسی معین ) : نه گویند کاین خانه بد مر فلان رابه میراث ماند از فلان با فلانه . ناصرخسرو.دختر و مادَرْت از این ستانه برون شدرفت بد...
-
فلانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: فُلانَة، مؤنثِ فُلان] [قدیمی] fo(e)lāne = فلان
-
واژههای مشابه
-
فلانة
لغتنامه دهخدا
فلانة. [ ف ُ ن َ ] (ع ضمیر مبهم ) مؤنث فلان . زنی غیرمعلوم . غیرمنصرف است و تنوین نمی گیرد: ذَهَبَت ْ فُلانةُ. (از اقرب الموارد) (از المنجد): و أمّا فُلانةُ فأدرکها رأی ُ النساء. (نهج البلاغه خطبه ٔ 156). و رجوع به فلان و فلانه شود.
-
جستوجو در متن
-
غسلة
لغتنامه دهخدا
غسلة. [ غ َ ل َ ] (ع اِ) حیض و عادت زنانه . فلانة فی غسلتها. (دزی ج 2 ص 212).
-
فلتان
لغتنامه دهخدا
فلتان . [ ف ُ ل َ ] (ع اِ) تثنیه ٔ مؤنث فلان . (منتهی الارب ). رجوع به فلان و فلانه شود.
-
نزیکة
لغتنامه دهخدا
نزیکة. [ ن َ ک َ ] (ع ص ) معیبة: فلانةُ نزیکة؛ معیبة. (اقرب الموارد). عیبناک . و رجوع به نزیکات شود.
-
کیک
لغتنامه دهخدا
کیک . [ ی َ ] (اِ مصغر) مصغر کی . فلان . فلانه . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- کیک و کیک ؛ فلان و فلان . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
تبظیر
لغتنامه دهخدا
تبظیر. [ ت َ ] (ع مص ) تبظیر زن ؛ ختنه کردن او. (از قطر المحیط): بظرت الجاریة؛ ختنه کرد آن را. (منتهی الارب ). || و هو یمصه و یبظره ؛ یعنی او می گوید او را که در دهن بگیر و بمک بظر فلانه را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
ذیخدارت
لغتنامه دهخدا
ذیخدارت . [ خ َ رَ ] (ع ص مرکب ) رجوع به ذوخدارت شود. در عناوین زنان در زبان فارسی متداول است و این مصدر در کتب عربی دسترس یافت نشد: خدمت ذیخدارت علیه ٔ عالیه فلانة خانم ...
-
بطلة
لغتنامه دهخدا
بطلة. [ ب َ طَ ل َ ](ع ص ) تأنیث بَطَل و از آن است : کانت فلانة شجاعة بطلة. ج ، بطلات . (از اقرب الموارد). || ج ِ باطل : اینان طلبه نیستند بطله اند. (یادداشت مؤلف ).
-
استکراه
لغتنامه دهخدا
استکراه . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) اکراه . (زوزنی ). ناخوش شمردن . کراهت داشتن . (منتهی الارب ). کراهیّت داشتن چیزی .(تاج المصادر بیهقی ). کراهیّت کردن . (غیاث ). || بناخواست و ستم بر کاری داشتن . (منتهی الارب ).بجور بر کاری داشتن . || غضب کردن زن نفس خود ...
-
ساقاتو
لغتنامه دهخدا
ساقاتو. (اِخ ) سکتو. قصبه ای است در سودان و در کنار نهری که به رودخانه ٔ نیجر میریزد و دو مسجد بزرگ و یک کاخ مخصوص حکمران دارد. این قصبه در اوایل قرن سیزدهم هجری بدست عثمان ذلفود رئیس قبیله ٔ فلانه که حکومتی تشکیل داده بود احداث شد و پایتخت قرار گرفت...
-
سردستی رسیدن
لغتنامه دهخدا
سردستی رسیدن . [ س َ رِ دَ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) در محاوره وقتی گویند که چون کسی راز خود را پنهان کند و یکی از رفیقان او بر آن مطلع شودگویند فلانه سردستی به ما رسید؛ یعنی به نحوی واقف شد که ما را جای انکار نماند. (آنندراج ) : دستار و دست غیرت دستار...