کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فلات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
فلات
/falāt/
معنی
هر یک از قسمتهای مرتفع و بسیار پهناور سطح زمین که حداقل از یک طرف به زمین پستتری محدود است.
〈 فلات قاره: (زمینشناسی) قسمتی از کف اقیانوس که متصل به خشکی ساحلی میباشد و محل تهنشتهایی است که اصل آنها از خشکی بوده و با رودخانهها به دریا ریخته است.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. بادیه، بر، بیابان، پشته، خشکی، دشت، صحرا، نجد
۲. تار ≠
۳. پود
دیکشنری
highland, plateau, wold
-
جستوجوی دقیق
-
فلات
واژگان مترادف و متضاد
۱. بادیه، بر، بیابان، پشته، خشکی، دشت، صحرا، نجد ۲. تار ≠ ۳. پود
-
فلات
فرهنگ فارسی معین
(فَ) (اِ.) تار، تار پارچه . مقابل پود.
-
فلات
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع . فلاة ] (اِ.) 1 - دشت بی آب و علف . 2 - دشتی که ارتفاعش از دویست تا پنج هزار متر باشد.
-
فلات
لغتنامه دهخدا
فلات . [ ف َ ] (اِ) تان و تانه را گویند، و آن تارهایی باشد که جولاهگان بجهت بافتن مهیا و آماده کرده باشند. (برهان ). تار. تان . تانه . مقابل پود. (فرهنگ فارسی معین ).
-
فلات
لغتنامه دهخدا
فلات . [ ف َ ] (اِخ ) دهی است از بخش جبال بارز شهرستان جیرفت . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
فلات
لغتنامه دهخدا
فلات . [ ف َ ] (ع اِ) بیابانی که خالی از آب و گیاه باشد. (غیاث از منتخب و شروح نصاب ). فَلاة. دشت بی آب وگیاه . بیابان بی آب . صحرای وسیعو فراخ . ج ، فلوات . (فرهنگ فارسی معین ) : بریدم بدان کشتی کوه لنگرمکانی بعید و فلاتی سحیقا. منوچهری .|| دشتی پهن...
-
فلات
لغتنامه دهخدا
فلات . [ ف ِ ] (ع اِمص ) ناگهان گرفتگی . (منتهی الارب ).
-
فلات
لغتنامه دهخدا
فلات . [ ف ُ ] (ع اِ) ج ِ مؤنث است از فلان . (منتهی الارب ).
-
فلات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: فلاة، جمع: فَلوات] (جغرافیا) falāt هر یک از قسمتهای مرتفع و بسیار پهناور سطح زمین که حداقل از یک طرف به زمین پستتری محدود است.〈 فلات قاره: (زمینشناسی) قسمتی از کف اقیانوس که متصل به خشکی ساحلی میباشد و محل تهنشتهایی است که اص...
-
فلات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مقابلِ پود] [قدیمی] falāt تار: ◻︎ تا لباس عمر اعدایش نگردد بافته / تار تار پود پود اندر فلات آن فوات (رودکی۱: ۷۰).
-
واژههای مشابه
-
basaltic plateau
فلات بازالتی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] ← فلات گدازه
-
pressure plateau
فلات فشاری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] ← خیز گدازه
-
continental shelf
فلات قاره
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] بخشی از حاشیۀ قاره، بین خط ساحلی و شیب قاره، با شیبی بسیار کم
-
lava plateau
فلات گدازه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] تختزمینی بلند و وسیع یا بلندی سرتخت با وسعت صدها یا هزاران کیلومتر مربع که بستر آن از توالی ضخیمی از جریان گدازه تشکیل شده است متـ . فلات بازالتی basaltic plateau