کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فلاة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
فلو
لغتنامه دهخدا
فلو. [ ف ُ ل ُوو ] (ع اِ) ج ِ فلاة. (منتهی الارب ).
-
فلوات
لغتنامه دهخدا
فلوات . [ ف َ ل َ ] (ع اِ) ج ِ فلاة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). بیابانها. (یادداشت مؤلف ) : سل المصانع رکباً تهیم فی الفلوات تو قدر آب چه دانی که در کنارفراتی ؟ سعدی .رجوع به فلاة شود.
-
فلات
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع . فلاة ] (اِ.) 1 - دشت بی آب و علف . 2 - دشتی که ارتفاعش از دویست تا پنج هزار متر باشد.
-
فلی
لغتنامه دهخدا
فلی . [ ف ِ لی ی / ف ُ لی ی ] (ع اِ) ج ِ فلاة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
مناصاة
لغتنامه دهخدا
مناصاة. [ م ُ ] (ع مص ) ناصیه ٔ یکدیگر گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ).یکدیگر را ناصیت بگرفتن . (المصادر زوزنی ). موی پیشانی یکدیگر را گرفتن . نِصاه . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || پیوسته شدن جایی به جای دیگر. (الم...
-
جدباء
لغتنامه دهخدا
جدباء. [ ج َ ] (ع ص ، اِ) زمین خشک بی نبات . (اقرب الموارد) (آنندراج ): فلاة جدباء؛ بیابان خشک بی نبات . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
مجمعة
لغتنامه دهخدا
مجمعة. [ م َ م َ ع َ / م ُ م ِ ع َ ] (ع ص ) فلاة مجمعة؛ بیابان که در وی مردم گرد آیند و پریشان نشوند از خوف گم شدن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
افلاء
لغتنامه دهخدا
افلاء. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ فِلْو، بمعنی خرکره و اسب کره ٔ یکساله از شیر بازکرده ، فلوة مؤنث آن است . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || ج ِ فلاة. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
-
فلا
لغتنامه دهخدا
فلا. [ ف َ ] (ع اِ) ج ِ فلاة. بیابانها. (منتهی الارب ) : یا رب چه شد این خلق که با آل پیمبرچون کژدم و مارند و چو گرگان فلااند. ناصرخسرو.تا چه دیدی خواب دوش ای بوالعلاکه نمی گنجی تو در شهر و فلا. مولوی .یا چو درختم که به امر رسول بیخ کشان آمدم اندر فل...
-
توه
لغتنامه دهخدا
توه . [ ت َ / ت ُ ] (ع اِ) هلاکی و هالک و تباه . یقال : فلان توه ٌ و توه ٌ (بالضم ). ج ، اتواه . اتاویة. (منتهی الارب ) (از آنندراج ). هالک . (اقرب الموارد): فلاة توه ؛ بیابان گم راه کننده . (ناظم الاطباء). فلاةتوه ؛ یضل فیها. (المنجد). رجوع به ماده ...
-
ضهید
لغتنامه دهخدا
ضهید. [ ض َهَْ ی َ ] (اِخ ) جایگاهی است (یا آن به صاد است ). (منتهی الارب ). ابن جنی گوید: و من فوائت الکتاب ضهید اسم موضع، و مثله عتید و کلاهما مصنوع ، و قد ورد فی الفتوح فی ذکر فلاة بین حضرموت و الیمن یقال لها ضَهْیَد فعلی ̍هذا لیست بمصنوعة. (معجم ...
-
قذف
لغتنامه دهخدا
قذف . [ ق َ ذَ ] (ع ص ) دور.(منتهی الارب ) (آنندراج ). گویند: نوی قذف و تیه قذف و منزل قذف و فلاة قذف ؛ ای بعیدة. (منتهی الارب ). || جائی که در آن بلغزند. || (اِ) کرانه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به قَذْف شود.
-
قذف
لغتنامه دهخدا
قذف . [ ق ُ ذُ ] (ع ص ) دور. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || دوراندازنده مردم را. گویند: نوی قذف و منزل قذف و فلاة قذف ، ای بعیدة. (منتهی الارب ). || جائی که در آن بلغزند. || (اِ) کرانه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (ص ) ناقة قُذُف ؛ شتر ماده ٔ قاذف ...
-
قریتان
لغتنامه دهخدا
قریتان . [ ق َرْ ی َ ] (اِخ ) مکه و طائف است . در قرآن آمده است : و قالوا لولا نزل هذا القرآن علی رجل من القریتین عظیم . (قرآن 31/43). و شعر معن بن اوس نیز همان دو شهر را اراده میکند : لها مورد بالقریتین و مصدرلَفوت ِ فلاة لاتزال تنازله .(معجم البلدا...
-
متماحلة
لغتنامه دهخدا
متماحلة. [ م ُ ت َ ح ِ ل َ ] (ع ص ) مؤنث متماحل . خانه های دور از خانه ها. یقال دارُ متماحلة؛ ای متباعده . (ناظم الاطباء). رجوع به ماده ٔ قبل شود. || فلاة متماحلة؛ دشت بی کران . بیابان بعید الاطراف . (از اقرب الموارد). رجوع به متماحل شود.