کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فقر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
فقر
/faqr/
معنی
۱. تنگدستی؛ تهیدستی؛ ناداری؛ درویشی.
۲. کمبود چیزی: فقر آهن در بدن.
۳. (تصوف) [قدیمی] از مراحل سلوک که عبارت است از نیازمندی به خدایتعالی و بینیازی از خلق.
۴. [قدیمی] احتیاج.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
استیصال، افلاس، بیچیزی، بینوایی، تنگدستی، تنگی، تهیدستی، حاجتمندی، درماندگی، درویشی، عسرت، فاقه، فلاکت، مستمندی، گدایی، مسکنت، نداری، نیازمندی، نیستی ≠ غنا
برابر فارسی
نداری، تهیدست
دیکشنری
destitution, indigence, necessity, need, neediness, pauperism, poorness, poverty, want
-
جستوجوی دقیق
-
فقر
واژگان مترادف و متضاد
استیصال، افلاس، بیچیزی، بینوایی، تنگدستی، تنگی، تهیدستی، حاجتمندی، درماندگی، درویشی، عسرت، فاقه، فلاکت، مستمندی، گدایی، مسکنت، نداری، نیازمندی، نیستی ≠ غنا
-
poverty
فقر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اقتصاد] [ß اقتصاد] ناتوانی در تأمین حد متعارف معیشت [ß جامعهشناسی ] حالت یا وضعیتی که در آن فرد یا گروهی اجتماعی با نیازهای جدی مادی و گاه فرهنگی روبهرو است
-
فقر
فرهنگ واژههای سره
نداری، تهیدست
-
فقر
فرهنگ فارسی معین
(فَ قْ) [ ع . ] (اِمص .)تهیدستی ، تنگدستی .
-
فقر
لغتنامه دهخدا
فقر. [ ف َ ](ع مص ) کندن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || سوراخ کردن مهره و جز آنرا. (منتهی الارب ). سوراخ کردن برای در رشته کشیدن . (از اقرب الموارد). || تا استخوان بریدن بینی شتر را تا رام گردد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || پشت شکستن ...
-
فقر
لغتنامه دهخدا
فقر. [ ف َ ق ِ ] (ع ص ) شکسته استخوان پشت . (منتهی الارب ). || (اِ) گودی که برای کاشتن خرمابن کنده شود. (از معجم البلدان ).
-
فقر
لغتنامه دهخدا
فقر. [ ف ِ ق َ ] (ع اِ) ج ِ فقرة. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به فقرة شود.
-
فقر
لغتنامه دهخدا
فقر. [ ف ُ ] (ع اِ) پهلو و کرانه . ج ، فُقَر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
فقر
لغتنامه دهخدا
فقر. [ ف ُ ] (ع اِمص ) فَقْر. درویشی . خلاف غنی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || (اِ) اندوه . ج ، فقور. (منتهی الارب ).
-
فقر
لغتنامه دهخدا
فقر. [ ف ُ ق َ ](ع اِ) ج ِ فُقر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
فقر
لغتنامه دهخدا
فقر. [ ف ُ ق ُ ](ع ص ، اِ) ج ِ فقیر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
فقر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] faqr ۱. تنگدستی؛ تهیدستی؛ ناداری؛ درویشی.۲. کمبود چیزی: فقر آهن در بدن.۳. (تصوف) [قدیمی] از مراحل سلوک که عبارت است از نیازمندی به خدایتعالی و بینیازی از خلق.۴. [قدیمی] احتیاج.
-
فقر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ فِقْرَة] [قدیمی] feqar = فقره
-
فقر
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: faqr / nâdâri طاری: faqr / nadâri طامه ای: faqr طرقی: nedâri کشه ای: faqr / nadâri نطنزی: faqr / nadâri
-
فقر
دیکشنری فارسی به عربی
فاقة