کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فقاع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
فقاع
/foq[q]ā'/
معنی
شرابی که از مویز، جو، یا برنج گرفته میشد؛ آبجو.
〈 فقاع گشودن: [قدیمی]
۱. باز کردن سر شیشۀ فقاع.
۲. [مجاز] آروغ زدن.
۳. [مجاز] لاف زدن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
آبجو، فوگان
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
فقاع
واژگان مترادف و متضاد
آبجو، فوگان
-
فقاع
فرهنگ فارسی معین
(فُ قّ) [ ع . ] (اِ.) معربِ فوگان . شرابی که از جو یا مویز یا برنج گرفته شود.
-
فقاع
لغتنامه دهخدا
فقاع . [ ف ُ ] (معرب ، اِ)معرب فوگان . (یادداشت مؤلف ). شرابی که از جو و مویز و جز آن گیرند. آبجو. (فرهنگ فارسی معین ). مویز آب . بوزا. بزا. بوزه . (یادداشت مؤلف ). شراب خام که ازجو و مویز و جز آن سازند. (منتهی الارب ). فقاع از مشروب های گازدار بود...
-
فقاع
لغتنامه دهخدا
فقاع . [ ف ُ / ف َ] (ع ص ) سرخ فام . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
فقاع
لغتنامه دهخدا
فقاع .[ ف َق ْ قا ] (ع ص ) سخت پلید. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || ضراط. (از اقرب الموارد).
-
فقاع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: فقّاع، معرب، مٲخوذ از فارسی: فوگان] [قدیمی] foq[q]ā' شرابی که از مویز، جو، یا برنج گرفته میشد؛ آبجو.〈 فقاع گشودن: [قدیمی]۱. باز کردن سر شیشۀ فقاع.۲. [مجاز] آروغ زدن.۳. [مجاز] لاف زدن.
-
واژههای مشابه
-
فقاع گشودن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . گُ دَ) [ ع - فا. ] 1 - (مص م .) باز کردن سر شیشة شراب . 2 - (مص ل .) کنایه از: آروغ زدن . 3 - لاف زدن . 4 - تمتع بردن .
-
فقاع گشادن
لغتنامه دهخدا
فقاع گشادن . [ ف ُ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) آروغ زدن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || کنایت از لاف زدن و تفاخر کردن . (آنندراج ) (برهان ). نازیدن . بالیدن . (یادداشت مؤلف ) : آنجا که من فقاع گشایم ز دست فضل الا ز درد دل چو یخ افسرده تن نیند. خاقانی .صاحب ...
-
فقاع گشودن
لغتنامه دهخدا
فقاع گشودن . [ ف ُ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) فقاع گشادن . لاف زدن . نازیدن . بالیدن : من فقاع از عشق آن رخ بعد از این خواهم گشودن چون فقاعم عیب نتوان کرد اگر جوشی برآرم . اوحدی .رجوع به فقاع گشادن شود.
-
واژههای همآوا
-
فقاء
لغتنامه دهخدا
فقاء. [ ف َق ْءْ ] (ع اِ، مص ) فق ء. رجوع به فق ء شود.
-
جستوجو در متن
-
فوگان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] fugān = فقاع
-
فوگان
واژگان مترادف و متضاد
آبجو، فقاع