کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فقار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
فقار
/faqār/
معنی
مهرههای پشت؛ مهرههای ستون فقرات.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
فقار
فرهنگ فارسی معین
(فَ) [ ع . ] (اِ.) جِ فقاره ؛ مهره های پشت ، مهره های ستون فقرات .
-
فقار
لغتنامه دهخدا
فقار. [ ف َ ] (ع اِ) ج ِ فقارة. (منتهی الارب ). مهره های پشت و واحد آن فقارة است . (از اقرب الموارد).- ذوالفقار ؛ لقب شمشیرحضرت علی بن ابیطالب (ع ). (از اقرب الموارد).- || نیز لقب شمشیر عاص بن منبه که در جنگ بدر کشته شد. (از اقرب الموارد).- فقارالجوز...
-
فقار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ فقارَة] (زیستشناسی) [قدیمی] faqār مهرههای پشت؛ مهرههای ستون فقرات.
-
واژههای مشابه
-
ذی فقار
فرهنگ فارسی معین
(فِ) [ ع . ] (ص مر.) مهره دار.
-
واژههای همآوا
-
فغار
لغتنامه دهخدا
فغار. [ ف َ رِ ] (ع ص ) طعنةٌ فغار؛ طعنه ٔ درگذرنده و نافذ. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
ذوفقار
فرهنگ فارسی معین
(فِ) [ ع . ] (ص مر.) ذی فقار.
-
فقارة
لغتنامه دهخدا
فقارة. [ ف َ رَ ] (ع اِ) استخوان پشت . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ، فقار. (منتهی الارب ).
-
خارسرک
لغتنامه دهخدا
خارسرک . [ س َ رَ ] (اِ مرکب ) از کرمهای طفیلی است که تعلق بگروه کرمهای بالغ دارد این گروه در روده های حیوانات ذی فقار از گروه های مختلف زیست می کند.
-
فهقة
لغتنامه دهخدا
فهقة. [ ف َ ق َ ] (ع اِ) استخوان بر گردن که اول فقار است ، یا استخوان قریب پیوند سر و گردن مشرف بر کام . (منتهی الارب ). ج ، فهاق . (اقرب الموارد).
-
مشال
لغتنامه دهخدا
مشال . [ م َ ] (ع اِ) دزی در ذیل قوامیس عرب این کلمه را از ریشه ٔ اسپانیائی و حیوان غیر ذی فقار و صدف دارای همچون لیسک (حلزون ) معنی کرده است . و رجوع به دزی ج 2 ص 595 شود.
-
ازجر
لغتنامه دهخدا
ازجر. [ اَ ج َ ] (ع ص ) بعیر ازجر؛ شتر که در مهره های پشت او شکستگی باشد از بیماری یا از پشت ریش . (منتهی الارب ). و هو الذی فی فقاره (ای فقار ظهره ) انخزال من داء او دبر. (تاج العروس ).
-
دنبغزه
لغتنامه دهخدا
دنبغزه . [ دُمْب ْ غ َ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) دم غازه . عسیب و استخوان دم جانوران چرنده و پرنده . (ناظم الاطباء) (از برهان ) (از لغت فرس اسدی ) (از آنندراج ). فقره ٔ زبرین از فقار ظَهْر در حیوان و انسان . (یادداشت مؤلف ). دمغزه . (ناظم الاطباء). رجوع ...