کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فغفور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
فغفور
/faqfur/
معنی
لقب پادشاهان چین.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
فغفور
فرهنگ فارسی معین
(فَ غْ) (اِمر.) نک بغپور.
-
فغفور
لغتنامه دهخدا
فغفور. [ ف َ ] (اِ مرکب ) پادشاه چین را گویند هرکه باشد. (برهان ). لقب پادشاهان چین و کلمه ٔ پارسی است ، فغ به معنی خدای یا بت و پور یا فور به معنی پسر. (یادداشت مؤلف ). بغپور. (فرهنگ فارسی معین ) : چو آگاهی آمد به فغفور از این که آمد فرستاده ای سوی...
-
فغفور
لغتنامه دهخدا
فغفور. [ ف َ ] (اِخ ) نام پادشاهی از آل اشکان که بعد از اسکندر پادشاه شد و شصت ودو سال ملک راند. (برهان ). مصحف فغور و فقور است که معرب نام پاکُر برادر اشک سیزدهم است . (حاشیه ٔ برهان چ معین از ایران باستان تألیف پیرنیا ج 1 ص 232).
-
فغفور
لغتنامه دهخدا
فغفور. [ ف َ ] (اِخ ) نام پسر ساوه شاه یا شابه شاه فرمانروای ترکستان در شاهنامه ٔ فردوسی چنین آمده است : که فغفور خواندیش وی را پدر.
-
فغفور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از سُغدی. معرب، مرکب از بغ (= خدا؛ بت) + پور (پسر)] ‹فغپور، بغپور› [قدیمی] faqfur لقب پادشاهان چین.
-
واژههای مشابه
-
کاسه ٔ فغفور
لغتنامه دهخدا
کاسه ٔ فغفور. [ س َ ی ِ ف َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پیاله ٔ چینی . (غیاث ) (آنندراج ).
-
فغفور گیلانی
لغتنامه دهخدا
فغفور گیلانی . [ ف َ رِ ] (اِخ ) سیدمحمد حسین بن احمد لاهیجی . پدرش از مقربان خان احمد فرمانروای گیلان بود و فغفور در لاهیجان تولد یافت . ابتدا «رسمی » تخلص میکرد و بعد تخلص خود را به فغفور بدل کرد به آذربایجان و گرجستان سفر کرد و در زبان عرب و شطرنج...
-
فغفور لاهجی
لغتنامه دهخدا
فغفور لاهجی . [ ف َ رِ هَِ ] (اِخ ) رجوع به فغفور گیلانی شود.
-
فغفور یزدی
لغتنامه دهخدا
فغفور یزدی . [ ف َ رِ ی َ ] (اِخ ) به طلاقت لسان و عذوبت بیان و تازه گویی امتیاز داشت . اصلش از یزد است و در مدح ملوک ایران و منقبت ائمه ٔ معصومین قصاید رنگین و اشعار متین دارد. دیوانش درجی مشحون از جواهر آبدار است . از غزلیات اوست :دمی که جلوه ٔ برق...
-
جستوجو در متن
-
بغپور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] baqpur = فغفور
-
فخفور
لغتنامه دهخدا
فخفور. [ ف َ ] (اِ مرکب ) فغفور. (برهان ). رجوع به فغفور شود.
-
بغبور
لغتنامه دهخدا
بغبور. [ ب َ ] (معرب ، اِ) معرب بغپور. فغفور. رجوع به بغپور و فغفور شود.
-
فغپور
لغتنامه دهخدا
فغپور. [ ف َ ] (اِ مرکب ) بغپور. (فرهنگ فارسی معین ). فغفور. رجوع به فغفور شود.