کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فعل بی قاعده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
فَعَلَ
فرهنگ واژگان قرآن
انجام داد
-
فِعْلَ
فرهنگ واژگان قرآن
انجام دادن
-
فُعِلَ
فرهنگ واژگان قرآن
انجام داده شد
-
transitive verb
فعل گذرا، فعل متعدی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] ← گذرا
-
intransitive verb
فعل ناگذر، فعل لازم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] ← ناگذر
-
کج فعل
لغتنامه دهخدا
کج فعل . [ ک َ ف ِ ] (ص مرکب ) که کار بر ناراستی دارد. که بر ناراست کار کند. بدکردار. حیله باز. مکار. (ناظم الاطباء) : ز کج فعلیش مایه دار قلم خورد همچو نال قلم پیچ و خم .ملاطغرا (از آنندراج ).
-
کرگدن فعل
لغتنامه دهخدا
کرگدن فعل . [ ک َ گ َ دَ ف ِ ] (ص مرکب ) آنکه رفتار و عملش مانند کرگدن باشد. (فرهنگ فارسی معین ) : کرگدن فعل جمله بستوهندکربسوشکل جمله مکروهند.آغاجی (از فرهنگ فارسی معین ).
-
inchoative verb
فعل آغازی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] فعلی که شروع عمل را نشان میدهد متـ . آغازی inchoative
-
فعل اسنادی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] ← فعل ربطی
-
main verb, principal verb
فعل اصلی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] فعلی در بند پایه یا فعلی دارای معنای واژگانی که در برابر فعل کمکی قرار میگیرد
-
regular verb
فعل باقاعده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] فعلی دارای طبقه و صیغگان تصریفی منظم در زبان
-
full verb
فعل تام
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] ← فعل واژگانی
-
intensive verb, intensive
فعل تشدیدی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] صورتی از فعل که بر شدت یک عمل دلالت میکند
-
verb-second
فعلدوم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] زبانی که در آن فعل در جایگاه دوم بند قرار دارد
-
copula, linking verb, copulative verb
فعل ربطی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] فعلی که نشاندهندۀ رابطۀ اسناد میان نهاد و گزاره است متـ . فعل اسنادی