کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فعلی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
فعلی
/fe'li/
معنی
۱. کنونی.
۲. (ادبی) در دستور زبان، دارای فعل.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
جاری، حالیه، کنونی ≠ بعدی، قبلی
برابر فارسی
کنون
دیکشنری
actual, current, present, present-day, verbal
-
جستوجوی دقیق
-
فعلی
واژگان مترادف و متضاد
جاری، حالیه، کنونی ≠ بعدی، قبلی
-
فعلی
فرهنگ واژههای سره
کنون
-
فعلی
فرهنگ فارسی معین
(فِ عْ) [ ع . ] 1 - (ص نسب .) منسوب به فعل . 2 - (ق .) کنونی ، مربوط به حال .
-
فعلی
لغتنامه دهخدا
فعلی . [ ف ِ ] (ص نسبی ) منسوب به فعل . (فرهنگ فارسی معین ). || کنونی . (یادداشت مؤلف ). || مقابل انفعالی . (یادداشت مؤلف ). || بالفعل . مقابل بالقوه . (یادداشت مؤلف ).
-
فعلی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به فعل) [عربی. فارسی] fe'li ۱. کنونی.۲. (ادبی) در دستور زبان، دارای فعل.
-
فعلی
دیکشنری فارسی به عربی
جدا , شفوي
-
واژههای مشابه
-
فعلي
دیکشنری عربی به فارسی
واقعي , حقيقي
-
verb phrase, VP
گروه فعلی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] گروهی که هستۀ آن فعل است
-
حسن فعلی
واژهنامه آزاد
خوب بودن.
-
پرفند و فعلی
لغتنامه دهخدا
پرفند و فعلی . [ پ ُ ف َ دُ ف ِ ] (حامص مرکب ) درت-داول ع-وام ، پ-رم-کر و فسونی . پرمک-ر و فسوس-ی .
-
واژههای همآوا
-
فالی
لغتنامه دهخدا
فالی . (اِ) گوشت مغاکچه ٔ سرین . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
فالی
لغتنامه دهخدا
فالی . (اِخ ) علی بن احمد، ادیب فاضل و شاعر ماهر، مکنی به ابوالحسن و منسوب به دیهی فال نام در آخر سمت جنوبی نواحی فارس و یا به شهری فاله نام نزدیک ایذج (ایذه ) از بلاد خوزستان بوده ، و در بصره اقامت داشته و از مشایخ آنجا استفاده نموده و در سال 448 هَ...
-
فالی
لغتنامه دهخدا
فالی . (ص نسبی ) سمعانی نویسد: منسوب است به یکی از بلاد فارس . (الانساب ). منسوب به فال است . رجوع به فال شود. || و نیزمنسوب است به فاله در خوزستان . رجوع به فاله شود.