کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فعله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
فالح
لغتنامه دهخدا
فالح . [ ل ِ] (اِخ ) دهی است از دهستان سوسن بخش ایذه ٔ شهرستان اهواز که در 60 هزارگزی شمال خاوری ایذه واقع است . جایی کوهستانی ، معتدل و دارای 290 تن سکنه است . آب آنجا از چشمه ، محصول عمده اش غلات و شغل اهالی زراعت است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغ...
-
فاله
لغتنامه دهخدا
فاله . [ ل َ ] (اِخ ) شهر کوچکی در نزدیکی ایذه در خوزستان . (از معجم البلدان ).
-
فَعَلَهُ
فرهنگ واژگان قرآن
آن را انجام داد
-
جستوجو در متن
-
عمله
واژگان مترادف و متضاد
فعله، کارگر، مزدور
-
فعلگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] fa'legi شغل و عمل فعله؛ کارگری.
-
laborer
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کارگر، مزدور، عمله، فعله
-
labourer
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کارگر، مزدور، عمله، فعله
-
فعلگی
لغتنامه دهخدا
فعلگی . [ ف َ ع َ ل َ /ل ِ ] (حامص ) عمل فعله . عملگی . (یادداشت مؤلف ). کارگری . فعله بودن . مزدوری . || کارگری بدون اجرت و مزد. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به فعله شود.
-
workman
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کارگر، مزدور، استادکار، عمله، مزدبگیر، فعله
-
فعلگی
فرهنگ فارسی معین
(فَ عْ لِ) (حامص .) از فعله عربی ؛ کارگری ، مزد بگیری .
-
hackneys
دیکشنری انگلیسی به فارسی
هک ها، درشکه کرایه، اسب سواری، اسب کرایبه، فعله، مبتذل کردن
-
hackney
دیکشنری انگلیسی به فارسی
هک، درشکه کرایه، اسب سواری، اسب کرایبه، فعله، مبتذل کردن، زیاد استعمال شده
-
کارگر
واژگان مترادف و متضاد
۱. زحمتکش، عمله، فعله ۲. ثمربخش، موثر، نافذ ۳. کاری ۴. مزدور ۵. پیشهور، هنرمند ≠ کارفرما
-
مزدور
واژگان مترادف و متضاد
۱. اجیر، جیرهخوار، خودفروخته، عامل، مزدبگیر، مواجببگیر، ۲. عمله، فعله، کارگر ≠ بیکار ۳. سپاهی، سرباز، لشکری