کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فطنة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
فطنة
معنی
تيز هوشي , تيز فهمي , فراست
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
فطنة
لغتنامه دهخدا
فطنة. [ ف َ طِ ن َ ] (ع ص ) زن زیرک و تیزخاطر و ماهر در امور. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به فَطِن شود.
-
فطنة
لغتنامه دهخدا
فطنة. [ ف ِ ن َ ] (ع مص ، اِمص ) فطنت . زیرکی و دانایی و تیزخاطری . (منتهی الارب ). حذاقت و فهم . مقابل غباوة. ج ، فِطَن . (از اقرب الموارد). دریافتن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادراللغه ٔ زوزنی ). || دانستن چیزی را. (منتهی الارب ). رجوع به فطن شود.
-
فطنة
دیکشنری عربی به فارسی
تيز هوشي , تيز فهمي , فراست
-
واژههای همآوا
-
فطنت
واژگان مترادف و متضاد
دها، زیرکی، هوشیاری
-
فتنة
لغتنامه دهخدا
فتنة. [ ف ِ ن َ ] (اِخ )نام کنیزک بهرام گور است ، و او چنگ را بغایت خوب مینواخت . حکایت او و قهر و غضب بهرام او را، و بر بام قصر بردن او گاو را مشهور است . (برهان ) : فتنه نامی هزار فتنه در اوفتنه ٔ شاه و شاه فتنه بر او.نظامی .
-
فتنة
لغتنامه دهخدا
فتنة. [ ف ِ ن َ ] (ع مص ) آزمودن . || گداختن و در آتش انداختن سیم و زر جهت امتحان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || بازداشتن کسی را از رأی و نظرش . (اقرب الموارد). || گمراه کردن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (اِ) چیزی که بوسیله ٔ آن حال آدمی...
-
فطنت
فرهنگ فارسی معین
(فِ طْ نَ) [ ع . فطنة ] (اِمص .)1 - زیرکی ، هو شیاری . 2 - دانایی ، ج . فطن .
-
فطنت
لغتنامه دهخدا
فطنت . [ ف ِ ن َ ] (ع اِمص ) فطنة. زیرکی و دانایی . (غیاث ). زیرکی . هوشیاری . تیزخاطری . (فرهنگ فارسی معین ) : هر خردمندی که فطنتی دارد تواند دانست که حمید امیرالمؤمنین به معنی از نعوت حضرت خلافت است . (تاریخ بیهقی ).وین گنه طبع را نهم که همی مایه ...
-
فطنت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: فطنة، جمع: فِطَن] [قدیمی] fetnat ۱. درک کردن.۲. زیرک و دانا بودن.۳. هوشیاری؛ زیرکی؛ دانایی.
-
فِتْنَةٌ
فرهنگ واژگان قرآن
وسيله آزمايش - گرفتاري که جنبه آزمايش دارد - وسیله و سبب عذاب - عذاب (کلمه فتن در اصل به معناي اين عمل بوده که طلا را در آتش کنند تا خوبي و بديش معلوم شود ، آن وقت استعمالش را توسعه داده داخل کردن هر چيز در آتش و يا سوزاندنش همچنین آزمودن آن را فتنه...
-
جستوجو در متن
-
تیز فهمی
دیکشنری فارسی به عربی
حدة , فطنة
-
تیز هوشی
دیکشنری فارسی به عربی
حدة , فطنة
-
فراست
دیکشنری فارسی به عربی
استخبارات , بصيرة , حدس , ذوق , فطنة