کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فطرت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
فطرت
/fetrat/
معنی
۱. ویژگیهای ذاتی؛ سرشت؛ طبیعت؛ نهاد.
۲. (اسم مصدر) [قدیمی] آفرینش؛ خلقت.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. اصل، ذات، سرشت، طبیعت، طینت، نهاد
۲. آفرینش، ابداع
برابر فارسی
سرشت
دیکشنری
nature
-
جستوجوی دقیق
-
فطرت
واژگان مترادف و متضاد
۱. اصل، ذات، سرشت، طبیعت، طینت، نهاد ۲. آفرینش، ابداع
-
فطرت
فرهنگ واژههای سره
سرشت
-
فطرت
فرهنگ فارسی معین
(فِ طْ رَ) [ ع . فطرة ] (اِ.) سرشت ، طبیعت ، صفت ذاتی .
-
فطرت
لغتنامه دهخدا
فطرت . [ ف ِ رَ] (ع اِمص ) آفرینش . (از منتهی الارب ) : در فطرت کاینات به وزیر و مشیر و معاونت و مظاهرت محتاج نگشت . (کلیله و دمنه ). رجوع به فطرة شود. || ابداع و اختراع . || (اِ) صفتی که هر موجود در آغاز خلقتش داراست . (فرهنگ فارسی معین ). خمیره . س...
-
فطرت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: فطرة] fetrat ۱. ویژگیهای ذاتی؛ سرشت؛ طبیعت؛ نهاد.۲. (اسم مصدر) [قدیمی] آفرینش؛ خلقت.
-
فطرت
دیکشنری فارسی به عربی
قوة الشخصية , مزاج
-
واژههای مشابه
-
فَطَرَتْ
فرهنگ واژگان قرآن
شكافت - پاره شد(معنی اصلي کلمه فطر چاک زدن چيزي است از طرف درازاي آن )
-
نیک فطرت
لغتنامه دهخدا
نیک فطرت . [ ف ِ رَ ] (ص مرکب ) نیک سرشت . نیک نهاد. نیک طینت .
-
پست فطرت
فرهنگ فارسی معین
(پَ. فِ رَ) [ فا - ع . ] (ص مر.) ناکس ، دون ، فرومایه ، سفله .
-
چارجوی فطرت
لغتنامه دهخدا
چارجوی فطرت . [ ی ِ ف ِ رَ ] (اِ مرکب ) عناصر اربعه . (آنندراج ). || چهار مزاج انسانی یعنی دموی و صفراوی و بلغمی و سودائی . (ناظم الاطباء).
-
چارچوب فطرت
لغتنامه دهخدا
چارچوب فطرت . [ ب ِ ف ِ رَ ] (اِ مرکب ) عناصر اربعه . (آنندراج ).
-
فطرت اول
لغتنامه دهخدا
فطرت اول . [ ف ِ رَ ت ِ اَوْ وَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) پیدایش ارواح . (غیاث ).
-
فطرت بروجردی
لغتنامه دهخدا
فطرت بروجردی . [ ف ِ رَ ت ِ ب ُ ج ِ ] (اِخ ) اسمش محمد امین بیک است و در اصفهان تحصیل علوم کرده ، سپس به هند رفته و مدتی بعد دوباره به اصفهان بازگشته است . طبعش به قصیده سرایی میل داشته است و از اوست :خیال دانه ٔ خال تو قید طوطی هندشکنج سنبل زلف تو د...
-
فطرت نوائی
لغتنامه دهخدا
فطرت نوائی . [ ف ِ رَ ت ِ ن َ ] (اِخ ) چراغعلی خان . اصلش از قصبه ٔ نوای مازندران و از نجبای آن سامان بوده و در مبادی دولت خاقان صاحبقران در آن حضرت اعتبار وافر داشته ، سپس به وزارت شاهزاده حسینعلی میرزا فرمانفرمای فارس مأمور شد... آخرالامر از آن من...