کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فطرة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فطرة
لغتنامه دهخدا
فطرة. [ ف ِ رَ ] (ع اِمص ) آفرینش . (ترجمان القرآن جرجانی ). || (اِ) سرشت که بچه بر آن آفریده در رحم . (منتهی الارب ). الجبلة المتهیئه لقبول الدین . (تعریفات ). || دین . (منتهی الارب ). || صدقه ٔ فطر. (ناظم الاطباء). آنچه برای سلامت تن در آغاز ماه شو...
-
فطرة
لغتنامه دهخدا
فطرة. [ ف ِ رَ تَن ْ ] (ع ق ) فطرتاً. از روی فطرت و طبیعت . از روی سرشت و خلقت . عادتاً. طبعاً.
-
واژههای مشابه
-
فطره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، [عربی: فطرَة] [قدیمی] fetre = فطریه
-
فِطْرَةَ
فرهنگ واژگان قرآن
نوعي از خلقت (در بسياري از آيات ، خلقت را فطر ، و خالق را فاطر ناميده است ، و فطر به معناي پاره کردن است ، گويا خداي تعالي عدم را پاره ميکند و موجودات را از شکم آن بيرون ميآورد و کلمه فطرت بر وزن فعلت بناي نوع را ميرساند يعني نوعي از خلقت )
-
فِطْرَةَ
فرهنگ واژگان قرآن
آفرينش(در بسياري از آيات ، خلقت را فطر ، و خالق را فاطر ناميده است ، و فطر به معناي پاره کردن است ، گويا خداي تعالي عدم را پاره ميکند و موجودات را از شکم آن بيرون ميآورد و کلمه فطرت بر وزن فعلت بناي نوع را ميرساند يعني نوعي از خلقت ، فطرة الله عبارت ...
-
فطره زمین
لغتنامه دهخدا
فطره زمین . [ ف ِ رَ زَ ] (اِخ ) دهی است از بخش حومه ٔ شهرستان سنندج ، دارای 100 تن سکنه . آب آن از چشمه و محصول عمده اش غله ، لبنیات و توتون است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
واژههای همآوا
-
فطرت
واژگان مترادف و متضاد
۱. اصل، ذات، سرشت، طبیعت، طینت، نهاد ۲. آفرینش، ابداع
-
فترت
واژگان مترادف و متضاد
۱. ایستایی، توقف، سکون، کندی، وقفه ۲. سستی، ضعف
-
فطرت
فرهنگ واژههای سره
سرشت
-
فترت
لغتنامه دهخدا
فترت . [ ف َ رَ ] (ع اِ) فترة. رجوع به فترة شود.
-
فترة
لغتنامه دهخدا
فترة. [ ف َ رَ ] (ع اِمص ) سستی . (منتهی الارب ). ضعف و شکستگی . (اقرب الموارد). || (اِ) زمان میان دو پیامبر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || سمکه رعاده . (فهرست مخزن الادویه ). ماهیی است در رود نیل که اگر آن را با پای بسایی در پای سستی عارض شود و ...
-
فطرت
فرهنگ فارسی معین
(فِ طْ رَ) [ ع . فطرة ] (اِ.) سرشت ، طبیعت ، صفت ذاتی .
-
فترت
فرهنگ فارسی معین
(فَ رَ) [ ع . فترة ] 1 - (اِمص .) سستی ، ضعف . 2 - زمان بین دو نوبت تب . 3 - مدت زمان بین ظهور دو پیامبر یا بر تخت نشستن دو پادشاه .