کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فطراسالیون پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فطراسالیون
لغتنامه دهخدا
فطراسالیون . [ ف ُ ] (معرب ، اِ) بلغت یونانی تخم کرفس باشد چه فطرا به معنی تخم و سالیون کرفس کوهی است و بعضی گویند نوعی از سماروغ است . (آنندراج ) (از برهان ). تخم کرفس رومی . (ترجمه ٔصیدنه ). تخم کرفس کوهی است . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
-
جستوجو در متن
-
ذفکر
لغتنامه دهخدا
ذفکر. [ ذَ ک َ ] (ع اِ) تخم کرفس کوهی است و آن را به یونانی فطراسالیون نامند.
-
فطراسالئین
لغتنامه دهخدا
فطراسالئین . [ف ُ ل ِ ] (معرب ، اِ) کرفس صخری است که کرفس جبلی نامند. (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به فطراسالیون شود.
-
فطروسلیون
لغتنامه دهخدا
فطروسلیون . [ ف ُ رُ س َ ] (معرب ، اِ) بزر کرفس جبلی است . (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به فطراسالیون شود.
-
اوداسالیون
لغتنامه دهخدا
اوداسالیون . [ اَ ] (یونانی ، اِ) کرفس کوهی . (ناظم الاطباء). اودا به معنی کوه ، و سالیون کرفس و تخم آنرا فطراسالیون گویند، چه فطرا به معنی مطلق تخم است . (برهان ) (هفت قلزم ) (آنندراج ).
-
مقدونس
لغتنامه دهخدا
مقدونس . [ م َ ن ِ ] (معرب ، اِ) به لغت رومی و بعضی گویند به یونانی تخم کرفس کوهی است و آن سیاه و طولانی می باشد و آن را سالیون هم گویند. (برهان ) (آنندراج ). فطراسالیون . (فهرست مخزن الادویه ) (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). از لغت بیزانسی ماکذونیسیون ، یونان...
-
کرفس
لغتنامه دهخدا
کرفس . [ ک َ رَ ] (اِ) کلفس . کرسب . کرسف . (حاشیه ٔ برهان چ معین ) . اجمود. (یادداشت مؤلف ). رستنیی باشد که از آن ترشی سازند یعنی در میان سرکه اندازند و خورند و گویند تخم آن شهوت مردان و زنان را برانگیزاند و از این جهت است که زنانی را که بچه شیر ده...
-
بطراسالیون
لغتنامه دهخدا
بطراسالیون . [ ب َ ] (معرب ، اِ مرکب ) فطراسالیون . لغتی است یونانی مرکب از بطرا وسالیون به معنی کرفس کوهی چه بطرا کوه را گویند و سالیون کرفس را. (از برهان ) (آنندراج ). کرفس کوهی . (ناظم الاطباء). از بطرا، صخره و سالیون کرفس بیونانی . (بحر الجواهر)....
-
مفتح
لغتنامه دهخدا
مفتح . [ م ُ ف َت ْ ت ِ ] (ع ص ) گشاینده . بازکننده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (ناظم الاطباء) : ای بند مرا مفتح از توسودای مرا مفرح از تو. نظامی .و رجوع به تفتیح شود.- مفتح الابواب . رجوع به مدخل مفتح الابواب در ردیف خودشود.|| (اصطلاح طب ) به اصط...
-
ادرار
لغتنامه دهخدا
ادرار. [ اِ ] (ع مص ) گردانیدن تیر بر ناخن . || بسیارشیر شدن .- ادرار ناقه ؛بسیار شیر دادن آن . || ادرار مغزل ؛ سخت برگردانیدن دوک را. || ادرار شیئی ؛ حرکت دادن آن . || ادرار ریح سحاب را؛ بباریدن داشتن . دوشیدن باد ابر را. بیرون آوردن باد باران از ا...
-
بزر
لغتنامه دهخدا
بزر. [ ب َ ] (ع اِ) تخم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تخمیانه . روغن چراغ . ج ، بزور. (مهذب الاسماء نسخه ٔ خطی ). حب . دانه . (یادداشت بخط دهخدا). معرب از برز [ بتقدیم راء بر زاء ] فارسی . (یادداشت بخط دهخدا) : میگویند بزغاله تا هشتاد ر...
-
تخم
لغتنامه دهخدا
تخم . [ ت ُ ] (اِ) دانه . (برهان ). تخم درخت و غله . (فرهنگ رشیدی ). تخم غله و درخت ، چون تخم کدو و تخم ریحان و تخم گل و تخم سنبل و امثال آن . (آنندراج ). دانه و بزر هر چیز. (ناظم الاطباء). پهلوی «توهم » و «تم » (بذر، تخم ) و «توخم » ، «توهم » شکل تل...