کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فضیل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
فضیل
/fazil/
معنی
۱. شخص بافضل.
۲. دارای برتری و فزونی.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
فضیل
لغتنامه دهخدا
فضیل . [ ف ُ ض َ ] (اِخ ) ابن عیاض . از مشاهیر عرفای قرن دوم هجری است . فضیل بن عیاض بن مسعود التمیمی الیربوعی ، مکنی به ابوعلی و ملقب به شیخ الحرم . از اکابر عباد و صلحا و در حدیث مورد اعتماد بود. کسانی از جمله امام شافعی از وی حدیث شنیده اند. اصل ا...
-
فضیل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] fazil ۱. شخص بافضل.۲. دارای برتری و فزونی.
-
واژههای مشابه
-
فضیل عیاض
لغتنامه دهخدا
فضیل عیاض . [ ف ُ ض َل ِ ع ِ ] (اِخ ) فضیل بن عیاض عارف معروف : کجاست یحیی و ذاالنون و کو فضیل عیاض ؟شقیق و شبلی و سفیان کجا و حاتم کو؟ ناصرخسرو.رجوع به فضیل .... ابن عیاض شود.
-
ابن فضیل کاتب
لغتنامه دهخدا
ابن فضیل کاتب . [ اِ ن ُ ف ُ ض َل ِ ت ِ ] (اِخ ) ابوالحسن علی بن الحسین بن الفضیل بن مروان فارسی . ازجمله ٔ کتب او کتاب الاصنام و ماکانت العرب و العجم تعبد من دون اﷲ تبارک اسمه . (ابن الندیم ).
-
اخت فضیل بن عبدالوهاب
لغتنامه دهخدا
اخت فضیل بن عبدالوهاب . [ اُ ت ُ ف ُ ض َ ل ِ ن ِ ع َ دِل ْ وَهَْ ها ] (اِخ ) خواهر فضیل . شیخ جمال الدین ابوالفرج عبدالرحمان بن علی جوزی او را در زمره ٔ برگزیدگان عابدات کوفه آرد و گوید: محمدبن حسین از فضیل بن عبدالوهاب روایت کند که او گفت : روزی از ...
-
جستوجو در متن
-
فضلا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: فضلاء] fozalā ۱. [جمعِ فاضل] = فاضل۲. [جمعِ فضیل] = فضیل
-
عیاض
لغتنامه دهخدا
عیاض . [ ع ِ ] (اِخ ) (فضیل ...) در بیت ذیل از ناصرخسرو اشاره به فضیل بن عیاض است که از مشاهیر عرفا در قرن دوم هجری بود : کجاست یحیی و ذوالنون وکو فضیل عیاض شقیق و شبلی و سفیان کجا و حاتم کو.رجوع به فُضَیل شود.
-
ابوالحسن
لغتنامه دهخدا
ابوالحسن . [ اَ بُل ْ ح َ س َ ] (اِخ ) کنیت ابن فضیل کاتب فارسی . رجوع به ابن فضیل کاتب ابوالحسن ... شود.
-
قاضی فضل
لغتنامه دهخدا
قاضی فضل . [ ف َ ] (اِخ ) یا فضیل . رجوع به قاضی جمالی بکری شود.
-
فضلی
لغتنامه دهخدا
فضلی . [ ف ُ ض َ ] (ص نسبی ) منسوب به فضیل که نام جد خاندانی است . (از سمعانی ).
-
ابوعبدالرحمن
لغتنامه دهخدا
ابوعبدالرحمن . [ اَ ع َ دِرْ رَ ما ] (اِخ ) محمدبن فضیل از روات حدیث است .
-
ابوحمید
لغتنامه دهخدا
ابوحمید. [ اَ ح َ ] (اِخ ) قتادةبن فضیل و احمدبن سلیمان الرهاوی از او روایت کنند.
-
ابن الزبیر
لغتنامه دهخدا
ابن الزبیر. [ اِ نُزْ زُ ب َ ] (اِخ ) رجوع به فضیل بن رسان شود.