کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فضیحت کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فضیحت کردن
لغتنامه دهخدا
فضیحت کردن . [ ف َ ح َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) رسوا کردن . آبروی کسی را بردن : آدمی را زبان فضیحت کرد.سعدی (گلستان ).
-
واژههای مشابه
-
فُحش و فَضیحت
فرهنگ گنجواژه
توهین.
-
جستوجو در متن
-
تفضیح
لغتنامه دهخدا
تفضیح .[ ت َ ] (ع مص ) نیک رسوا کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). فضیحت و رسوا کردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || برآمدن بامداد. (از اقرب الموارد).
-
افضاح
لغتنامه دهخدا
افضاح . [ اِ ] (ع مص ) ظاهر و نمایان شدن صبح . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || سرخی گرفتن غوره ٔ خرما یا زرد شدن آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). زرد و سرخ شدن غوره ٔ خرما. (از اقرب الموارد). || فضیحت کردن . رسوا کردن . (غیاث اللغات ). رسوایی . ...
-
فضوح
لغتنامه دهخدا
فضوح . [ ف ُ ] (ع مص ) رسوائی . (منتهی الارب ). آشکار کردن بدی کسی را. (از اقرب الموارد). فضاحت . فضیحت . فضیحة : کوهها را هست زین طوفان فضوح کو امانی ؟ جز که در کشتی نوح .مولوی .
-
ناموسی
لغتنامه دهخدا
ناموسی . (ص نسبی ) منسوب به ناموس ، نام نیک و نیکنامی . (از ناظم الاطباء).- بی ناموسی ؛ رسوائی . بدنامی . (از ناظم الاطباء). فضیحت . پاس ناموس دیگران نداشتن . به ناموس و حرم دیگران تجاوز کردن . بی عفتی . بی عفافی . بدچشمی . ناپاکی . || امر ناموسی ؛ ...
-
خبط
لغتنامه دهخدا
خبط. [ خ َ ] (ع اِمص ) در بین فارسی زبانان مصدر خبط عربی در موارد زیر بکار میرود: آمیختگی عقل با جنون . (از ناظم الاطباء). || اشتباه . رفتن به راه غلط. عدم بینایی در کاری . (از ناظم الاطباء). || لغزش . بسر افتادگی : تا که پیش از خبط بگشاید رهی تانیفت...
-
معاندت
لغتنامه دهخدا
معاندت . [ م ُ ن َ / ن ِ دَ ] (از ع ، اِمص ) تمرد و سرکشی و مخالفت و عداوت و دشمنی . (ناظم الاطباء). ستیزه . ستیهندگی . عناد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : از جهت الزام حجت و اقامت بینت به رفق و مدارا دعوت فرمود و به اظهار آیات مثال داد تا معاندت و ت...
-
مستعد
لغتنامه دهخدا
مستعد. [ م ُ ت َ ع ِدد ] (ع ص ) نعت فاعلی از استعداد. مهیا و آماده شده به کاری . (اقرب الموارد). ساختگی و آمادگی چیزی دارنده . (غیاث ) (آنندراج ). آماده . آراسته . مهیا. ساخته . حاضر. رجوع به استعداد شود : چون ... فضیحت خویش بدید... مستعد و متشمر روی...
-
افتضاح
لغتنامه دهخدا
افتضاح . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) رسوا شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (آنندراج ) (منتهی الارب ). آشکار شدن عیوب کسی . (از اقرب الموارد). پیدا و آشکار شدن عیب یا عیوب نهانی کسی . (یادداشت بخط مؤلف ). رسوا کردن . (المصادر زوزنی ). || (اِمص ) مأخوذ از تازی ؛رسو...
-
سبکباری
لغتنامه دهخدا
سبکباری . [ س َ ب ُ ] (حامص مرکب ) آسودگی . راحتی . فارغبالی : گوشت که بر کتف وی [ ضحاک ] بود ریش گشت و بدرد آمد چنانکه شب و روز مرد را از درد سبکباری نبود و هیچ مخلوق مر آن دوش او را دوا ندانست کردن . (ترجمه ٔ طبری بلعمی ). || مجرد از علایق دنیوی بو...
-
نصیحت
لغتنامه دهخدا
نصیحت . [ن َ ح َ ] (از ع ، اِ) پند. اندرز. وعظ. موعظه . (ناظم الاطباء). پند بی آمیغ. موعظت . خیرخواهی . نکوخواهی . (یادداشت مؤلف ). نصیحة : آنچه به وقت وفات پدر ما امیر ماضی رحمةاﷲ علیه کرد و نمود از شفقت و نصیحت ها که واجب داشت نوخاستگان . (از تاری...
-
آغازیدن
لغتنامه دهخدا
آغازیدن . [ دَ ] (مص ) ابتداء. شروع .افتتاح . آغاز کردن . آغاز نهادن . گرفتن . سر گرفتن . بنا نهادن . بنیاد. برداشت کردن . برداشتن : مرد مزدور اندرآغازید کارپیش او دستان همی زد بی کیار . رودکی .گه کشتی بیامد پیر نوساز (کذا)دگر گرد و نهاد دیگر آغاز. ک...