کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فضی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
فضی
معنی
(فِ ضّ) [ ع . ] (ص نسب .) از نقره (ساخته )، سیمین .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
فضی
فرهنگ فارسی معین
(فِ ضّ) [ ع . ] (ص نسب .) از نقره (ساخته )، سیمین .
-
فضی
لغتنامه دهخدا
فضی . [ ف ِض ْ ضی ] (ع ص نسبی ) سیمین و نقره ای . (آنندراج ). از سیم . برنگ سیم . (یادداشت به خط مؤلف ).
-
واژههای همآوا
-
فزی
لغتنامه دهخدا
فزی . [ ف َزْ زی ] (ص نسبی )منسوب به فز که محله ای است در نیشابور. (سمعانی ).
-
فظی
لغتنامه دهخدا
فظی . [ ف َظْی ْ ] (ع اِ) زه دان . (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
باهت
لغتنامه دهخدا
باهت . [هََ ] (اِ) سنگی باشد سفید برنگ مرقشیشای فضی ، و چون نظر مردم بر آن افتد بی اختیار به خنده درآیند و منبع آن دریاست و آن را به عربی حجرالضحک خوانند. (برهان قاطع) (آنندراج ) (هفت قلزم ). سنگی سفید مانند مرقشیشای فضی . (نزهة القلوب ). بطور افسانه...
-
اقلیمیا
فرهنگ فارسی معین
(اِ) [ معر. ] (اِ.) = قلیمیا: خلطی که پس از گداختن طلا و نقره و دیگر فلزات در خلاص ماند و آن شامل انواع است : فضی (نقره ای )، ذهبی (طلایی )، نحاسی (مسی )، معدنی (کانی ).
-
قدمیا
لغتنامه دهخدا
قدمیا. [ ق َ دَ ] (معرب ، اِ) اقلیمیا است و آن معدنی و ذهبی و فضی و نحاسی میباشدو بهترین آن معدنی است و از جزیره ٔ قبرس می آورند و در داروهای چشم به کار میبرند. (برهان ) (آنندراج ).
-
مارقشیشا
لغتنامه دهخدا
مارقشیشا. [ ق َ ] (معرب ، اِ) بمعنی مرقشیشا است و آن جوهریست که در دواهای چشم بکار برند و آن اقسام می باشد: ذهبی و فضی و نحاسی و حدیدی و شبهی . بهترین آن ذهبی است . گویند چون آنرا بشکنند درون آن زرافشان باشد. (برهان ) (آنندراج ). یکی از عقاقیر ارباب ...
-
اقلیمیا
لغتنامه دهخدا
اقلیمیا. [ اَ ] (معرب ، اِ) خلطی باشد که بعد از گداختن طلا و نقره و دیگر فلزات در خلاص میماند و آن به انواع باشد: فضی و ذهبی و نحاسی و معدنی . و اقلیمیای عملی هم هست از نقره و مرقشیشا که یکی از اجزای گیرنده ٔ داروی چشم است و آنراحجرالنور گویند گیرند....
-
ابوالقاسم
لغتنامه دهخدا
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) ابن ابی العباس وزیر الاسفراینی . عوفی در ترجمه ٔ ابوعبداﷲ محمدبن صالح ولوالجی آورده است که : در عهد سلطان یمین الدوله محمود جملگی فضلا خواستند که دو بیت فارسی او را بتازی ترجمه کنند کسی را میسر نشد تا آنگاه که خواج...
-
مرقشیشا
لغتنامه دهخدا
مرقشیشا. [ م َق َ ] (اِ) اصل کلمه آرامی است و آن کیفا مقشیثا باشد یعنی سنگ سخت . (یادداشت مرحوم دهخدا). جوهری باشد که در داروهای چشم بکار برند و آن را اقسام باشد: ذهبی و فضی و نحاسی و حدیدی و شبهی ، و بهترین آن ذهبی است و آن را به عربی حجرالنور خوانن...
-
مغنیسا
لغتنامه دهخدا
مغنیسا. [ م َ ] (معرب ، اِ) گلی باشد سیاه رنگ و آن را از کوه کاشان آورند و آن به مرقشیشا مانند بود. و بعضی گویند سنگی است الوان و بسیار سست و نرم که شیشه گران به کار برند و آن را سنگ سلیمانی گویند و به گچ رنگ شهرت دارد. (برهان )(آنندراج ). اسم نبطی س...
-
بلاد
لغتنامه دهخدا
بلاد. [ ب ِ ] (ع اِ) ج ِ بَلدة. (منتهی الارب ). ج ِ بَلد و بلدة. (از اقرب الموارد). شهرها. (فرهنگ فارسی معین ) (ناظم الاطباء) : از برای ... ترتیب بلاد... انبیا را بعثت کرد. (سندبادنامه ص 3).مصالح بلاد... متفرق گردد. (سندبادنامه ص 5). منابر بلاد آفاق ...