کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فضل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
فضل آباد
لغتنامه دهخدا
فضل آباد. [ ف َ ] (اِخ ) دهی است از بخش نجف آباد شهرستان اصفهان ، دارای 197 تن سکنه . آب آن از قنات و محصول عمده اش غله ، بادام ، صیفی ، انگور و سیب زمینی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
-
فضل آباد
لغتنامه دهخدا
فضل آباد. [ ف َ ] (اِخ ) دهی است از بخش نوخندان شهرستان دره گز، دارای 146 تن سکنه . آب آن از چشمه و محصول عمده اش غله و پنبه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
فضل آباد
لغتنامه دهخدا
فضل آباد. [ ف َ ] (اِخ ) دهی کوچک است از بخش بافق شهرستان یزد که دارای 89 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
-
فضل آباد
لغتنامه دهخدا
فضل آباد. [ ف َ ] (اِخ ) مزرعه ای است از بخش مرکزی شهرستان سمنان که سر راه دامغان به سمنان قرار گرفته و جزو قریه ٔ جام است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
فضل آباد
لغتنامه دهخدا
فضل آباد.[ ف َ ] (اِخ ) دهی است از بخش وفس شهرستان اراک ، دارای 408 تن سکنه . آب آن از قنات و محصول عمده اش غله ، بنشن و پنبه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
-
فضل ا
لغتنامه دهخدا
فضل ا. [ ف َ لُل ْ لاه ] (اِخ ) ... الحسینی . ظاهراً والد عبداﷲبن فضل اﷲ صاحب وصاف است و حاجی خلیفه بدان تصریح نموده . او را کتابی است به نام المعجم فی آثار ملوک العجم که در آن با اسلوبی ادیبانه سرگذشت پادشاهان قدیم ایران تا آخر عهد ساسانیان به رشته ...
-
فضل ا
لغتنامه دهخدا
فضل ا. [ ف َ لُل ْ لاه ] (اِخ ) .... همدانی ، مکنی به ابوتغلب . در قرن چهارم هجری مقارن حکومت عضدالدوله ، امیر موصل و اطراف آن بود و هنگامی که عضدالدوله بموصل رفت وی بشام گریخت و بسال 369 هَ . ق . کشته شد. (از الاعلام زرکلی ).
-
فضل ا
لغتنامه دهخدا
فضل ا. [ ف َ لُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن ابی الخیر. رجوع به ابوسعید ابوالخیر شود.
-
فضل ا
لغتنامه دهخدا
فضل ا. [ ف َ لُل ْ لاه ] (اِخ ) ابواللیثی . رجوع به فضل اﷲ سمرقندی شود.
-
فضل ا
لغتنامه دهخدا
فضل ا. [ ف َ لُل ْ لاه ] (اِخ ) استرآبادی . مؤسس فرقه ٔ حروفیه . رجوع به حروفیان شود.
-
فضل ا
لغتنامه دهخدا
فضل ا. [ ف َ لُل ْ لاه ] (اِخ ) المحبی بن محب اﷲبن محمد المحبی . فاضلی بود که او را معرفت ادب و طب و تاریخ بود. اهل دمشق و پدر محبی مورخ صاحب خلاصةالاثر بود. او را در تاریخ و شعر کتبی است . ولادتش بسال 1082 هَ . ق . / 1621 م . و درگذشت او درسال 1031 ...
-
فضل ا
لغتنامه دهخدا
فضل ا. [ ف َ لُل ْ لاه ] (اِخ ) تبریزی . طبیب معروفی است که در دربار تیمور بوده و در آخرین بیماری او که منجر به مرگش گردید در معالجه ٔ او کوشش و حذاقت بسیار نموده است . (نقل با تصرف از تاریخ ادبی ایران ادوارد برون ترجمه ٔ علی اصغر حکمت ج 3 ص 232).
-
فضل ا
لغتنامه دهخدا
فضل ا. [ ف َ لُل ْ لاه ] (اِخ ) حاج شیخ فضل اﷲ نوری . رجوع به نوری شود.
-
فضل ا
لغتنامه دهخدا
فضل ا. [ ف َ لُل ْ لاه ] (اِخ ) خواجه رشیدالدین فضل اﷲ. رجوع به رشیدالدین فضل اﷲ شود.
-
فضل ا
لغتنامه دهخدا
فضل ا. [ ف َ لُل ْ لاه ] (اِخ ) خواجه فضل اﷲاز اشراف کرمان است و بغایت جوانی خوش طبع و خوش اخلاق است . و اهل قلم همه متفق اند که در علم سیاق و حساب دفتر و ضرب و قسمت بی نظیر است و قریب پنج سال در ملازمت سلطان صاحبقران صاحب اختیار دیوان وزارت بود و در...