کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فضلة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فضلة
لغتنامه دهخدا
فضلة. [ ف ِ ل َ ] (ع اِ) هیئت مفضله . (منتهی الارب ). هیئت بادروزه پوشی . || نوع تفضل . (ناظم الاطباء). نوعی از فَضَل . یکبار فضل . (از اقرب الموارد) (فرهنگ فارسی معین ).
-
فضلة
لغتنامه دهخدا
فضلة. [ ف ُ / ف َ ل َ ] (ع اِ) بقیه وزائد. مانده ٔ چیزی . (منتهی الارب ). بقیه ٔ چیزی . (از اقرب الموارد). باقی مانده ٔ چیزی . بقیه . بازمانده . ج ،فضلات ، فضال . (فرهنگ فارسی معین ). زائد : نامردم ار ز جعفر برمک چو یادم آیدهر فضله ای از آنها چون جعف...
-
واژههای مشابه
-
فضله
واژگان مترادف و متضاد
۱. جعل، سرگین، مدفوع ۲. چرک، شوخ ۳. بازمانده، بقیه، پسمانده
-
فضله
فرهنگ فارسی معین
(فَ ضْ لِ) [ ع . فضلة ] (اِ.) 1 - باقی مانده و بقیة چیزی . 2 - در فارسی به معنی مدفوع ، سرگین .
-
فضله
لغتنامه دهخدا
فضله . [ ف َ ل ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش مرکزی شهرستان اهواز، دارای 200 تن سکنه . آب آن از چاه و محصول عمده اش غله است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
فضله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: فضلَة، جمع: فَضَلات] fa(o)zle ۱. سرگین جانوران.۲. (اسم، صفت) [قدیمی] زیادی؛ اضافی.۳. [قدیمی] باقیمانده از هرچیز؛ بازمانده.
-
فَضْلَهُ
فرهنگ واژگان قرآن
پاداش و بخشش زيادش كه بيشتر از استحقاق فرد مورد بخشش قرار گرفته مي باشد(کلمه فضل مانند کلمه فضول به معناي زيادي است ، با اين تفاوت که فضل به طوريکه گفتهاند زيادي در مکارم و کارهاي ستوده است ، و فضول ، به معناي زيادي در نا ستوده است )
-
فضله زار
لغتنامه دهخدا
فضله زار. [ ف َ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) جای انبوهی نجاست و پلیدی . (آنندراج ) : جهان را فضله زاری دیده ام کو پاک دامانی که حرف نفرتش بر صفحه ٔ خاطر رقم دارد.ملا فوقی (از آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
فضلات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ فضلَة] [قدیمی] fazalāt = فضله
-
چُقُلى
لهجه و گویش بختیاری
čoqoli فضله پرندگان.
-
چُقُلى کَمُوتَر
لهجه و گویش بختیاری
čoqoli kamutar فضله کبوتر.
-
گو میش
لهجه و گویش بختیاری
go-miš فضله موش.
-
گُه میش
لهجه و گویش بختیاری
go-miš فضله موش.