کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فصیح الدین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فصیح الدین
لغتنامه دهخدا
فصیح الدین . [ ف َ حُد دی ] (اِخ ) نظامی هروی ، متولد هرات و متوفی بسال 919 هَ . ق . (دانشوران خراسان ص 265). او راست : تعلیقه بر شرح قاضی زاده بر اشکال التأسیس که در 879 هَ . ق . برای امیر علیشیر نوشته است . (یادداشتی از مؤلف ). از احفاد مولانا نظ...
-
واژههای مشابه
-
فصیح و روان
فرهنگ گنجواژه
سلیس.
-
جستوجو در متن
-
فصیحی
لغتنامه دهخدا
فصیحی . [ ف َ ] (ص نسبی ) منسوب به فصیح یا فصیح الدین که نام شخص است .
-
محمد نظامی
لغتنامه دهخدا
محمد نظامی . [ م ُ ح َم ْ م َدِ ن ِ ] (اِخ ) رجوع به فصیح الدین محمد نظامی شود.
-
تاج الدین
لغتنامه دهخدا
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) اشنهی . مؤلف شدالازار فی حطالاوزار عن زوار المزار در ترجمه ٔ احوال خواجه امام الدین داودبن محمدبن روزبهان الفرید نام وی را در زمره ٔ کسانی آورده است که خواجه امام الدین تلقین ذکر و طریقه ٔ ارشاد و دعوة را از آنها آموخت...
-
آونگان
لغتنامه دهخدا
آونگان . [ وَ ] (ص مرکب ) در تداول عوام ، آونگ . دروا. معلق . آویخته . و فصیح آن آویزان باشد. بیت ذیل را در فرهنگها برای کلمه مثال می آورند : رفته با بازوش از تندی ّ مرکب آستین گشته آونگانش از پهلوی استر پوستین .جلال الدین خوافی .- آونگان شدن ؛ آویز...
-
زاوه ٔ خواف
لغتنامه دهخدا
زاوه ٔ خواف . [ وَ ی ِ خا ] (اِخ ) زاو است . فصیح خوافی آرد: وفات رکن الدین محمود سلطان سنجان در سنجان زاوه ٔ خواف . (تاریخ ادبیات براون ج 3 ص 300 و تعلیقات قزوینی بر شد الازار ص 539). رجوع به زاده شود.
-
ام علی
لغتنامه دهخدا
ام علی . [ اُم ْ م ِ ع َ ] (اِخ ) (تقیه ارمنازی ) دختر ابوالفرج غیث بن علی ارمنازی . زن حمدون معروف به فاضل و مادر ابوالحسن تاج الدین علی بن حمدون . زنی شاعر و فاضل و فصیح بوده است . (از ریحانةالادب ج 6 ص 228). و رجوع به خیرات حسان ج 1 ص 84 شود.
-
مؤیدالدین
لغتنامه دهخدا
مؤیدالدین . [ م ُ ءَی ْ ی ِ دُدْ دی ] (اِخ ) محمدبن محمدبن عبدالکریم قمی . وزیر ناصرلدین اﷲ بود و پنج سال وزارت مستنصر کرد و در شوال 629 هَ . ق . او و پسرش فخرالدین احمد را بگرفتند و در دارالخلافه حبس کردند و پسرش پیش از او بیمار شد و بمرد و گویند ک...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) (خواجه سیدی ...) غیاث الدین بن خواجه نظام الدین احمد شیرازی . مؤلف حبیب السیر در ج 2 ص 208 آرد که : او در علو قدر و شرف خاندان و رفعت منزل پدران از امثال و اقران امتیاز داشت و آنجناب در ماه صفر سنه ٔ ثمان و ثلثین و ثمانمائه (...
-
حسن مطلع
لغتنامه دهخدا
حسن مطلع. [ ح ُ ن ِ م َ ل َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تهانوی آرد: نزد بلغاء آن است که آغاز اشعار و قصائد و جمله ٔ منشآت الفاظ فصیح و جزیل ومعانی بدیع و مناسب حال آورد. کذا فی جامع الصنایع و این بعینه حسن ابتداء است . (کشاف اصطلاحات الفنون ).و رجوع ب...
-
صائن سمنانی
لغتنامه دهخدا
صائن سمنانی . [ ءِ ن ِ س ِ ] (اِخ ) شمس الدین محمود(قاضی ...). وی در سلک ارکان دولت امیر پیرحسین چوپانی که روزی چند حاکم بود انتظام داشت و در آن اوان که ملک اشرف به اتفاق امیر شیخ ابواسحاق بعزم تسخیر شیراز توجه کرد، مولانا شمس الدین در مرافقت امیر جل...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی الفضل اسعدبن حلوان مکنی به ابوالعباس و ملقب به نجم الدین بن النفاخ . ابن ابی اصیبعه در عیون الانباء (ج 2 ص 265) آرد: نجم الدین بن المنفاخ ، حکیم اجل عالم فاضل ابوالعباس احمدبن ابی الفضل اسعدبن حلوان معروف به ابن العالم...