کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فصفصة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فصفصة
لغتنامه دهخدا
فصفصة. [ ف ِ ف ِ ص َ ] (معرب ، اِ) معرب از اسفست فارسی . رطبه . (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ). گیاه اسپست . ج ، فصافص . (منتهی الارب ). فسفسة. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به فسفسة و اسپست شود.
-
واژههای همآوا
-
فسفسة
لغتنامه دهخدا
فسفسة. [ ف ِف ِ س َ ] (معرب ، اِ) در پهلوی اَسْپَسْت از زبان پهلوی بهیئت اسپسته یا پسپسته وارد سریانی شده و از سریانی به زبان عربی درآمده فصفصة شده . (از حاشیه ٔ برهان نقل از هرمزدنامه ). سپست تر. (منتهی الارب ). علفی است که به عربی رطبة و به ترکی یو...
-
جستوجو در متن
-
فصافص
لغتنامه دهخدا
فصافص . [ ف َ ف ِ ] (ع اِ) ج ِ فصفصة.(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به فصفصة شود.
-
قت
لغتنامه دهخدا
قت . [ ق َت ت ] (ع اِ)یونجه . (ناظم الاطباء). اسپست تر یا اسپست خشک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). فصفصه و بقولی خشک آن . (از اقرب الموارد). و در ذیل فِصفِصَة آرد: گیاهی است که دواب آن را خورند و تا هنگامی آن را بدین نام خوانند که تر بود...
-
فسفسة
لغتنامه دهخدا
فسفسة. [ ف ِف ِ س َ ] (معرب ، اِ) در پهلوی اَسْپَسْت از زبان پهلوی بهیئت اسپسته یا پسپسته وارد سریانی شده و از سریانی به زبان عربی درآمده فصفصة شده . (از حاشیه ٔ برهان نقل از هرمزدنامه ). سپست تر. (منتهی الارب ). علفی است که به عربی رطبة و به ترکی یو...
-
آسپست
لغتنامه دهخدا
آسپست . [ پ ِ ] (اِ) اسپست . گیاهی که آن را یونجه گویند و به بهار بستور خورانند. رطبه . فِسفسه . فِصفصه . اِسپرس . جلبان الحیه . سله . و رجوع به اسپست شود.
-
اسبست
لغتنامه دهخدا
اسبست . [ اَ ب ِ/اِ ب ِ ] (اِ) یونجه . و معرب آن فصفصه و جمع فصافص است . (المعرب جوالیقی ص 240). و رجوع به اسپست شود.
-
برسیم
لغتنامه دهخدا
برسیم . [ ب ِ ] (ع اِ) یونجه . رطبه . فصفصه . قت . (یادداشت مؤلف ). دانه ٔ نباتی است که به رطبه ماندمگر برگ آن از رطبه بزرگتر است . (یادداشت مؤلف ).
-
رطبه
لغتنامه دهخدا
رطبه . [ رَ ب َ / ب ِ ] (ع اِ) یونجه . سپست تر را گویند چون سبز بود و جمع او رطاب بود وابوعبید از اصمعی روایت کند که سپست تر را رطبه گویند و لیث گوید خشک آن را عرب قت گوید و بعضی گویند قت تر آن و خشک آن هر دو را گویند و اصمعی گوید: فصافص جمع فصفصه اس...
-
اسفست
لغتنامه دهخدا
اسفست . [ اِ ف َ ] (معرب ، اِ) معرب اسپست است و آن حندقوقای بری است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). معرب اسپست فارسی است و آن حندقوقی بری است . (فهرست مخزن الادویه ). آسپست . اسپست . یونجه . رَطبة. فصفصة. فِصفِص . (المعرب جوالیقی ص 240). قضب . رجوع به اسپست ...
-
ذوثلاث ورقات
لغتنامه دهخدا
ذوثلاث ورقات . [ ث َ ث َ وَ رَ ] (ع اِ مرکب ) این نام بر چند گیاه اطلاق می شود. شکاعی . رجوع به ذوثلث شوکات شود. دو نوع حندقوقی . || حومانة. || ذوثلاث الوان . رجوع به همین ماده شود. فصفصة. یونجه . شبدر. || نوعی از خصی الثعلب . ابن البیطار گوید: یقال ...
-
یونجه
لغتنامه دهخدا
یونجه . [ یُن ْ ج َ / ج ِ ] (اِ) ینجه . اسفست . اسپست . آسپست . رطبة. قت . فصفصة. برسیم . گیاهی تر و سبز که تخم آن را می کارند و برای تعلیف اغنام و احشام به کار می رود. (یادداشت مؤلف ). یونچقه . گیاهی که اسبان را فربه کند. (فرهنگ رشیدی ). اسپست . فس...
-
سپست
لغتنامه دهخدا
سپست . [ س ِ پ ِ / س َ پ ِ ] (اِ) مخفف اسپست ، و آن گیاهی باشد بغایت نرم و املس که چاروا را خوردن آن فربه سازد و بعربی فصفصه و بترکی یونجه خوانند. (برهان ) (آنندراج ). گیاهی است که تنه ندارد و بتازیش رطبةخوانند و آن را چاروا خورند مانند خوید. (شرفنام...