کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فصحاء پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فصحاء
لغتنامه دهخدا
فصحاء. [ ف ُ ص َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ فصیح . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به فصحا و فصیح شود.
-
جستوجو در متن
-
فصحا
فرهنگ فارسی معین
(فُ صَ) [ ع . فصحاء ] جِ فصیح .
-
فصحا
لغتنامه دهخدا
فصحا. [ ف ُ ص َ ] (ع ص ،اِ) فصحاء. گشاده زبانان : همه ٔ فصحا پیش او سپر بیفکندند. (تاریخ بیهقی ). رجوع به فصاء شود.
-
ابودثار
لغتنامه دهخدا
ابودثار. [ اَ دِ ] (اِخ ) یکی از فصحای عرب معاصر یحیی بن خالد. (از ابن الندیم ). و در موضع دیگر گوید: ابودثار الفقعسی . از فصحاء عرب است .
-
عبدالوارث
لغتنامه دهخدا
عبدالوارث . [ ع َ دُل ْ رِ ] (اِخ ) ابن سعید، مکنی به ابوعبیدالعنبری التنوری البصری . از فصحاء و ائمه ٔ حدیث بود. به سال 102 هَ . ق . متولد شد و به سال 180 هَ . ق . درگذشت . (از الاعلام زرکلی ).
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن سماع ملقب به شرف الدین فزاری شافعی خطیب از محدثین و فصحاء و مایل بتصوف . وی از سخاوی و جزاو حدیث شنوده و به سال 705 هَ . ق . درگذشته است .
-
ثابت
لغتنامه دهخدا
ثابت . [ ب ِ ] (اِخ ) ابن قیس بن شماس الانصاری . صحابی است و درک غزوه ٔ بنی قریظه و المریسیع کرده است . و یکی از فصحاء و شعراء عرب است و در زمان خلافت ابوبکر در محاربه ٔ یمامه شهید شد .
-
سالم
لغتنامه دهخدا
سالم . [ ل ِ ] (اِخ ) مکنی به ابوالعلاء کاتب هشام بن عبدالملک و او داماد عبدالحمید بودیکی از فصحاء بلغاء و از نقله است و بعض رسائل ارسطو را به اسکندر او نقل کرده است و بعضی را هم دیگران برای وی ترجمه کرده اند، و او اصلاح کرده است . او را رسائلی است د...
-
لحیانی
لغتنامه دهخدا
لحیانی . [ ل ِح ْ ] (اِخ ) علی بن حازم یا علی بن المبارک ،مکنی به ابی الحسن . غلام کسائی . از مردم ختل ماوراءالنهر یکی از ائمه ٔ لغت عرب . وی علما و فصحاء بسیار درعرب دیده و ابوعبید قاسم بن سلام از او کسب علم کرده و شاگرد اوست . او راست : کتاب النواد...
-
تاحی
لغتنامه دهخدا
تاحی . (ع ص ) باغبان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مؤلف نشوءُاللغة آرد: و عوام مصر یعرفون «الجنائنی »، و العراقیون یعرفون «البغوان » او «البغوانجی » او «الباغبان » و کان فصحاء العهد العباسی یقولون فی هذا المعنی «البستانبان ». اما «التاحی »، بالحاء ال...
-
ابن الکناسه
لغتنامه دهخدا
ابن الکناسه . [ اِ نُل ْ ک ُ س َ ] (اِخ )ابومحمد عبداﷲبن یحیی . ابن الکوفی گوید کنیت او ابویحیی و نامش محمدبن عبداﷲبن عبدالاعلی الاسدی الکوفی است . از کوفه به بغداد هجرت کرد و در آنجا مقیم شد و از بزرگان کوفیین ادب و از روات شعر و فصحاء بنی اسد چون ج...
-
ایاس
لغتنامه دهخدا
ایاس . [ اِ ] (اِخ ) ابن قبیصه ٔ طایی از اشراف طی و فصحاء و شجاعان جاهلیت بود وی به خدمت کسری اپرویز رسید و ولایت حیره به او داده شد. واقعه ٔ «ذی قار» در این ایام بوقوع پیوست . وی به سال چهارم هجرت درگذشت . رجوع به اعلام زرکلی ج 1 ص 134 و عقدالفرید ج...
-
عذب
لغتنامه دهخدا
عذب . [ ع َ ] (ع ص ) خوش گوار. (اقرب الموارد) (قطرالمحیط) (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ). پاکیزه از آب و خورش . (منتهی الارب ). آب و طعام گوارا. (از محیط المحیط) (از اقرب الموارد). آب خوش . (مهذب الاسماء). خوردنی و نوشیدنی خوشگوار. (غیاث اللغات ). گوا...
-
فتح بن خاقان
لغتنامه دهخدا
فتح بن خاقان . [ ف َ ح ِ ن ِ ] (اِخ ) ابن احمدبن غرطوح . از ادبا و شاعران فصیح و در نهایت هوشمندی و ذکاوت بود. اصل وی ازمردم پارس و شاهزاده است . متوکل عباسی او را برادر خود خواند و وزارت خویش بدو داد، سپس فرمانروایی شام را به وی سپرد تا در آنجا نایب...