کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فشردهساخت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
compactification
فشردهساخت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] برای یک فضای توپولوژیک، فضای توپولوژیک فشردهای که شامل آن فضا باشد
-
واژههای مشابه
-
فشرده
واژگان مترادف و متضاد
۱. مجمل ۲. متراکم ۳. محکم
-
فشرده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی بسپار، مهندسی مواد و متالورژی] ← پِرِسی
-
فشرده
لغتنامه دهخدا
فشرده . [ ف َ / ف ِ ش ُ دَ / دِ ] (ن مف ) فشارداده شده و افشرده شده . (ناظم الاطباء). افشرده . (فرهنگ فارسی معین ).
-
فشرده
دیکشنری فارسی به عربی
عثرة , ميثاق , هائل
-
ساخت
واژگان مترادف و متضاد
۱. ساختن، ۲. صنع، صنعت ۳. محصول، مصنوع ۴. شکل، نقشه ۵. ساختمان ۶. ساختار ۷. سازوبرگ ۸. ساز، سامان
-
structure 1
ساخت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] توالی قاعدهمند واحدهای زبانی
-
ساخت
فرهنگ فارسی معین
1 - (مص مر.) ساختن ، صنعت . 2 - (اِ مص .) آمادگی . 3 - (اِ.) ساز، سامان . 4 - ساز و برگ اسب . 5 - ساختار.
-
ساخت
لغتنامه دهخدا
ساخت . (مص مرخم ، اِمص ) ساختن . صنع. صنعت : ز انگیزش و ساخت فرق است چندکه این نخل کار است و آن نخلبند. امیرخسرو. || ساختگی . آمادگی . || (اِ) ساز. سامان . عدّة. || (ن مف مرخم ) ساخته . مصنوع . محصول : این بخاریها ساخت تهران است . ماشین فلاحتی ساخت آ...
-
ساخت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) sāxt ۱. ساختهشده.۲. (اسم مصدر) ساختن.۳. (اسم) ساختار.۴. [قدیمی] یراق و زین اسب؛ سازوبرگ.۵. [قدیمی] سلاح جنگ.〈 ساختوپاخت: [عامیانه، مجاز] قرارداد نهانی بین دو یا چند تن برای انجام دادن کاری؛ بندوبست.〈 ساختوساز:۱. ساخته و آماد...
-
ساخت
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: bešsât طاری: bešsât طامه ای: boysât طرقی: bešsât کشه ای: bešsât نطنزی: bašsât
-
ساخت
دیکشنری فارسی به عربی
انتاج , ترکيب , تلفيق , جعل , صناعة , صنع
-
compact set, bicompact set
مجموعۀ فشرده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] مجموعهای در یک فضای توپولوژیکی که هر پوشش باز آن زیرپوشش متناهی دارد
-
compressor
فشردهساز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی، علوم نظامی] قسمتی از موتور توربین گازی که فشار هوای جاری را افزایش میدهد